
متدی برای از حال بد به حال خوب
هیچ یک،اینکه گاهی حال خوبی نداریم، طبیعیست. ما همگی دورههایی را تجربه میکنیم که افسردگی در سطوح مختلف، نام دارد. هر وقت که انتظاری غیرواقعی ازخود یا دیگران داریم و واقعیت زندگیمان با این باورهای غیرواقعی هماهنگی ندارد، ناامیدی و احساس افسردگی را تجربه میکنیم. اما، نباید افسردگی را یک مصیبت دهشتناک دانست. میتوان آن را مکانیسم بازخوردی ذهن هوشیار خود دانست که ما را به بازگشت و تعیین اهداف و انتظارات واقعیتر یا روشن ساختن استراتژیهای واقعبینانه برای رسیدن به آرزوها رهنمون میشود.افسردگی ناشی از اعتیاد به یک یا چند خیال یا توهم در مورد چگونگی بودن چیزها و مقایسه و تنش بین نشانه واقعی و بایدهای ایدهآلیست. نشانهها، بیان واقعی در مورد چگونگی بودن واقعی چیزها هستند. بایدها، بیان ساختگی هستند در مورد اینکه چیزها چگونه باید باشند. هرگاه واقعیت کنونیمان با رویاهای ما همراستا نباشد، ما غمگین یا افسرده میشویم. این احساس افسردگی به ما اجازه میدهد تا بدانیم که غیرواقعی شدهایم. خیال دارای سهم مثبت بیشتری در ذهن است. اما، در مقایسه، واقعیت قطب مخالف است که بیشتر، منفیست. این منفیها باعث احساس افسردگی در ما میشوند.برای هر خیال یا توهمی که پرورده میشود، کابوسی مرتبط و ناامیدکننده وجود دارد. وقتی از ادراک خود فرمان میگیریم و معادلات ذهنی خود را متعادل میسازیم، خود را به سوی تکامل واقعی رهنمون میشویم. عادت کردن به حمایت و مهربانی (که از ما فردی وابسته میسازد) چالش و نامهربانی را به سوی ما جذب خواهد کرد (که از ما فردی مستقل و آزاد میسازد) و وابستگیهای ما را در هم میشکند.
آرزوی ما برای آنچه که دست نیافتنیست، منشا درد و رنج ماست. به محض اینکه نسبت مثبت و منفی خیال را متعادل میکنید، تبدیل به واقعیت میشود و احساس افسردگی برطرف میشود. در اینجا هشت خیال/توهم اولیه را مشاهده میکنید که باعث ایجاد حس منفی میشوند: عصبانیت/ پرخاشگری، سرزنش/ خیانت، انتقاد/ چالش، نگرانی/ یاس و افسردگی.
انتظار غیرمعقول از دیگران که خارج از قانون جهانی زندگی کنند.
انتظار نامعقول از دیگران که خارج از ارزشهای فردی خود زندگی کنند.
انتظار نامعقول از خود که خارج از قانون جهانی زندگی کنید.
انتظار نامعقول از خود که خارج از ارزشهای فردی خود زندگی کنید.
انتظار نامعقول از کائنات داشتن که خارج از قوانین جهانی باشد.
انتظار نامعقول از کائنات که در چارچوب ارزشهای شما عمل کند.
انتظار نامعقول از اشیای مکانیکی که خارج از قوانین جهانی باشند.
انتظار نامعقول از اشیای مکانیکی که در چارچوب ارزشهای شما عمل کنند.
کار عاقلانه و عاقلانه کارکردن
آیا روز خود را با اعمال خلاقانه و پربار که برایتان الهامبخش هستند پر میکنید یا با حواسپرتیهای بیثمری که باعث خستگی و نومیدی شما میشوند به سر میبرید؟
در صورتی که هنوز در مورد این ایده، که واقعیت زندگیتان است، فکر نکردهاید، پس تمام زندگی تان شامل کار میشود. اما چه کاری؟ در ادامه انواعی از کار بیان شدهاند:
شما بخشی از ساعت کاری خود را در منزل یا محیط کاری خود، صرف انجام نوعی از کار میکنید.
کار شما واقعیتی غیر قابل کتمان از زندگی شخصی و زندگی حرفهای شماست و ممکن است طی سالها و با تغییر و تحول شما، شکلهای مختلفی به خود بگیرد. پیشرفت زندگی شما متناسب با کیفیت و کمیت کارتان است. هر روز مشکلاتی را حل خواهید کرد، به پرسشهایی پاسخ خواهید داد، چالشهایی خواهید داشت، بر موانعی غلبه خواهید کرد، نیازهایی را برآورده خواهید کرد و هرج و مرجهایی را نظم خواهید بخشید و…
یادتان باشد اگر زندگی خود را با چالشهایی که برایتان الهامبخش هستند پر نکنید، آن وقت، زندگیتان با چالشهایی پر خواهند شد که الهامبخش نیستند. کیفیت و کمیت کار و در عین حال میزان الهامبخشی آن تا حدود زیادی تعیینکننده سطح پیشرفت شما در زندگی هستند. هرچند کار شما میتواند الهامبخش یا ناامیدکننده، پرثمر یا بیثمر، تکاملبخش یا بیسرانجام باشد؛ ولی تمام اینها بستگی به شما و گرایش شما به زندگی دارد.
شما میتوانید آنچه را دوست دارید انجام دهید و آنچه را انجام میدهید دوست داشته باشید و برعکس. وقتی کاری الهامبخش و معنادار انجام میدهید، این می تواند به شما انرژی دهد و در شما احساس جوانی یا بیسنی ایجاد کند. وقتی این کار را نمیکنید، این امر میتواند باعث ویرانی شما شود و باعث شود احساس کنید که بالغ نشده، پیر شدهاید.
همانگونه که میلیاردری گفته است: «راه انجام کاری را که دوست دارید بیابید؛ آن وقت، به ندرت فکر خواهید کرد که کارتان یک کار است. شما عاشق کار کردن خواهید بود و حتی کار «سخت» باعث ایجاد این احساس میشود که شما به سختی مشغول انجام کار هستید.
وقتی که میدانید چه چیزی برایتان ارزش واقعی دارد؛ حرکت به سوی هدف اصلی یا ماموریت معنادار زندگی خود را آغاز میکنید، عشق ذاتی خود برای کار کردن و خدمت را به بیداری میکشانید.
شما هدایتگر درونی خود را بیدار میکنید و نمونه ای از زندگی در کار الهامبخش را به نمایش میگذارید. همزمان از درون خود این الهام را دریافت میکنید که ارزشهای برتر خود را به اجرا درآورید.
دیگر نمیتوانید منتظر بمانید تا صبح شود و آنچه را که برایتان بیشترین اهمیت را دارد، انجام دهید، کار و خدمت الهامبخش شما برای جهان نمیتواند برای خدمت منتظر بماند. والاترین ارزشهای شما یا هدف اصلی شما در زندگی، کلید شما برای کار عاقلانه و عاقلانه کارکردن است.
شما این کار را با کارایی و تاثیر و همراه با بیشترین سپاسگزاری، عشق، الهام و اشتیاق انجام خواهید داد که احساسات اصلی تسلط بر خود و موفقیت و رشد هستند.
وقتی مقاصد هدفمند دارید و همراستا با آن یا در راستای والاترین ارزشها و اولویتها زندگی می کنید، خودبهخود گام برداشتن بهسوی گفتههای خود و توسعه افق افکار و اعمال خود را آغاز میکنید تا رویاهای کاریتان را تحقق بخشید و زمان بیشتری از عمرتان را به انجام آن مشغول باشید. سپس میتوانید بر یافتن راه حل بیشتر تمرکز کنید؛ آن هم به جای متمرکزشدن روی مشکلات؛ و گلهایی را در باغ ذهن خود به جای کشیدن بیثمر علفهای هرز، بکارید. آرزو خواهید کرد بیشتر از زنگارگرفتن، در فکر زدودن باشید.
تا زمانی که بازنشستگی اختلالی در کارتان که همان خدمات معنادار به دیگران است و بیشترین الهام را برای شما دارد، ایجاد نکند، مشکلی نیست.
انجام مهمترین کار امروز در همین امروز، به جای انجام مهمترین کار امروز در فردا، میتواند کلید زندگی کاری رو به پیشرفت و طولانی باشد.
پس تصمیم بگیرید که والاترین ارزش و اولویت چه هستند و عاقلانه دست به کار شوید. شما هنوز هم یک زندگی بینظیر دارید به اضافه دنیایی گسترده از کسانی که دوستشان دارید و به آنها خدمت میکنید.