
گذشته را رها کنید
هیچ یک،بسیاری از ما نمیتوانیم گذشته و اتفاقات آن را فراموش کنیم. بسیاری از ما به خاطر نیازمان به قطعیت، در گذشته گیر کردهایم. قطعیت، اساسا در مورد بقاست. همه ما باید بتوانیم از درد و غصه دوری کنیم و به راحتی برسیم. درد مداوم به معنی آسیب دائمی است و در نتیجه، منجر به نابودی ما میشود. قدمگذاشتن به ناشناخته برای ما دشوار و ناراحتکننده است. اطمینانکردن، برایمان سخت است. بنابراین به گذشته چسبیدهایم، زیرا حتی اگر دردآور باشد، ما با آن آشنا هستیم و در مورد آن اطمینان داریم. دلیل دیگر، ارتباطدادن احساسات با اطلاعات است.زنی را در نظر بگیرید که هستهای زنانه دارد. اگر همسر او به احساس او آسیب بزند، او ممکن است باز هم تمایل به برقراری مجدد رابطه داشته باشد و همسرش احساس کند که جداشدن از او غیرممکن است، چون گذشته هنوز مورد توجه این زن هست، اما کاملا مشخص است که او چرا دچار مشکل شده است. به حادثه عجیب 11 سپتامبر برگردید. شاید بتوانید شخصی را که درباره این اتفاق با او صحبت میکردید و آنچه درباره این ماجرا شنیدید را به خاطر بیاورید، اما اگر مجبور شوید به این حادثه فکر کنید، احتمالا حافظه شما یاری نمیکند تا جزئیات را بگویید. این، به این خاطر است که ما اطلاعاتی را که یک احساس به آنها وابسته نیست، حفظ نمیکنیم، اما اطلاعات به همراه احساس، یک تاثیر ماندگار ایجاد میکنند. یک زن بسیار احساساتی، احساس را به هر چیزی وصل میکند. آن را با یک نیروی مردانه مقایسه کنید. چرا یک مرد احساس را به هر چیزی متصل نمیکند؟ این بدین معنی نیست که مرد اهمیت نمیدهد، به این خاطر است که انرژی مردانه درباره شکستن و رهاکردن است. از طرفی، انرژی زنانه درباره رهاکردن نیست؛ انرژی او درباره پرکردن و جمعکردن است و زمانی که هنوز احساس به یک حافظه وصل میشود.
رهاکردن آن بسیار دشوار میشود.
چرا این برای شما یک الزام است؟
گام نخست این است که دلیل خود را برای رهایی از گذشته تعیین کنید. این یکی از مهمترین بخشهای این فرآیند است، زیرا انگیزه شما را حفظ میکند. این تحریک احساسی شماست. شما به ناچار با موانع و شکست روبهرو خواهید شد، اما اگر دلیل و هدف کافی و محکم داشته باشید، موفق میشوید.
عادتهای احساسی خود را بشناسید.
گام بعد برای رهایی از گذشته، شناسایی عادات احساسی خودتان است. هنگامی که به عواطف خاصی عادت میکنیم، متوجه تاثیر آنها بر زندگیمان نیستیم، اما این عادات میتوانند تاثیر عمیقی بر شیوه زندگی، نحوه صحبتکردن، نحوه عمل و رفتار ما داشته باشند. پس چرا باید احساسات منفی را در زندگی تقویت کنیم؟ با شناسایی عادات عاطفی خود میتوانید خود را تغییر دهید و تجربه مثبتتری داشته باشیم. چون احساسات شما مانند یک عضله هستند، میتوانید خود را به حس ناامیدی، ناراحتی یا حتی افسردگی یا حس لذت و قویبودن عادت دهید.
بدن و ذهنتان را مقید کنید.
موفقیت در نهایت با مقیدکردن ذهن شما در هر روز اتفاق میافتد. اگر برای تصمیمگیری بر آنچه به ذهنتان وارد میکنید، تلاش آگاهانه نکنید، به علفهای هرز اجازه رشد میدهید. مهم نیست چقدر هوشمند و باهوش هستید و چگونه الهام گرفتهاید، اگر جلوی در ذهنتان نایستید، هر چیزی به ذهنتان وارد میشود.
داستانهای قدرتمند خود را پرورش دهید، اطراف خود را با مردمی که از خودتان بهتر هستند، پر کنید و خود را در اوج نگه دارید. این حرکتهای کوچک را اگر هر روز انجام دهید، در نهایت منجر به تغییر شما میشوند.
خدمت کنید.
در آخر به چیزی خدمت کنید که از شما بزرگتر است. برای خانوادهتان، جامعه و بشریت زندگی کنید و به دنبال انگیزههایی باشید که شما را بالا ببرد. وقتی این درک را پیدا کردید، شروع به بخشیدن کنید، میبینید که زندگی به طور چشمگیری بهبود مییابد؛ زیرا الان سطح دیگری از هدف و معنا را در زندگی دارید.زندگی شما اهمیت دارد و اگر خود را با این واقعیت روبهرو کنید که شما برای گرفتن اینجا نیستید، بلکه برای بخشیدن و کمککردن اینجایید، دیگران ارزش شما را احساس خواهند کرد و به سمت شما باز خواهند گشت. خدمتکردن به شما یادآوری میکند برای چه خلق شدهاید. تمرکز بر نیازهای دیگران، روشی برای انگیزهبخشیدن به شما برای انجام کارهای بیشتر است؛ فواید آن را بلافاصله احساس خواهید کرد، مفیدتر خواهید شد، راه حلهای خلاقانه به ذهنتان میرسد و قادر خواهید بود از گذشته دردناکتان دور شوید.