شاهنگی نویسنده کتاب «خوانشی نقادانه از آثار رضا امیرخانی» به بهانه اوضاع نابسامان جسمی این روزهای رضا امیرخانی یادداشتی نوشته و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
به گزارش هیچ یک ، محمدحسن شاهنگی نویسنده کتاب «خوانشی نقادانه از آثار رضا امیرخانی» به بهانه اوضاع نابسامان جسمی این روزهای رضا امیرخانی یادداشتی نوشته و آن را برای انتشار در اختیار قرار داده است.
در ادامه یادداشت شاهنگی را میخوانید:
در میان رماننویسان ایرانی، قلم امیرخانی واجد برخی ویژگیهای ظاهری و محتوایی خاصی است که آثار وی را از دیگران متمایز میکند؛ این موضوع باعث میشود که خوانندگان آثار امیرخانی علاوه بر جمع علاقهمندان به حوزه ادبیات داستانی دامنه وسیعی از مخاطبان غیر تخصصی را در برگیرد. اینکه چگونه تکنیکهای داستاننویسی و مضامین معرفتی به استخدام امیرخانی قرار میگیرد یا چرا با آثار این نویسنده بیشتر انس داریم، مهم است.
ویژگی مهم آثار امیرخانی این است که مضامین انسانی و اخلاقی و دینی را در لابهلای قلمش با هم در میآمیزد؛ اساساً زبان امیرخانی به نثر جلال آل احمد نزدیک است. رد پای زندگی شخصی امیرخانی در آثارش هست؛ مثلاً علاقهاش به خلبانی را در «از به» میتوانیم ببینیم. امیرخانی در حین نوشتن، آدم لحظه خودش است. او در آثارش اصرار دارد که نویسنده اثر معلوم باشد و خودش را نشان خواننده دهد؛ دوست دارد دست نویسنده رو باشد. دوست دارد خیلی دیده شود؛ چه وقتی که تأکید بر محتوای مورد نظرش دارد و چه آنجا که بازیهای فرمی و زبانی دارد.
امیرخانی ناخودآگاه خودش را روایت میکند؛ او در زندگی واقعیاش همان میزان که مدرن است و همان میزانی که تمکن مالی دارد، انسان مذهبی و معتقدی است. او سعی میکند در آثارش به این سوال مهم پاسخ دهد که آیا اگر فردی بخواهد هم سنتی باشد و هم مدرن، این دو با هم قابلجمع هستند یا قابل جمع نیستند؟ وی بر این باور است که وسایل به مدرن و سنتی تقسیم نمیشود، بلکه به کارآمد و ناکارآمد، تقسیم میشوند. امیرخانی قائل به تقابل سنت و مدرنیست نیست: او معتقد است دنیایی که بر اساس جدال سنت و مدرنیته شکل میگیرد، قتلگاه انقلاب اسلامی است!
امیرخانی تأکید دارد که مهمترین مسئله ما در هجمه جهانی و غربی شدن مسئله «بازیابی هویت» است؛ علیرغم نقدهایی که راجع به کارهای امیرخانی وجود دارد و امکان دارد هر یک نشان از یک ضعف و آسیب جدی در کارهای ایشان باشد، باید گفت در همان فضای سنت و مدرنیته انگار امیرخانی سعی میکند در فرم و فضای مدرن، سنت را زنده کند و زندگی سنتی را نشان بدهد و در واقع این آثار به نوعی تلاش برای زندهماندن سنت در فضای مدرن است.
حرفهای نوی امیرخانی از دلِ تجربههایش بیرون میآید، وگرنه گزارههای کلّیِ چندان متفاوتی در آثار او دیده نمیشود. در سه دسته نوشتههای امیرخانی، مشاهدات، رمانها، تحلیلیجات، جای پای تجربه دیده میشود. او به خوبی راهِ تبدیل کردن خاطره و تجربه به داستان را میداند و از آن بهتر راهِ تبدیل تجربه به تحلیل را هم خوب میشناسد و بهکار میگیرد؛ حال اینکه آیا تجربهاندوزی و تجربهگویی هسته مرکزی یا دالِّ مرکزی اندیشههای امیرخانی هست یا نه، بحث دیگری است.
این نویسنده تجربهنگاری را با قالب سفرنامهنویسی در هم میآمیزد و جهانبینیهای فکری و دینی و اعتقادیاش را در همین اثنا به مخاطب عرضه میکند. امیرخانی گاهی اوقات تجربهنگاری نمیکند، بلکه پای دغدغههای شخصیاش را به آثارش باز میکند. در واقع این نویسنده در تحلیلهایش از تجربههایش حرف میزند و در تجربههایش میخواهد تحلیلهایش را تفسیر کند.