کتاب هنوز مطمئنترین وسیله برای کسبِ دانش است، اگر بیش از این در اینباره غفلت کنیم، درمورد کشورِ خود با گسیختگیِ فرهنگی و درمورد جهان، با بیخبری و بریدگی روبرو خواهیم ماند.
به گزارش هیچ یک _ به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی نگاهی داریم به کتاب «ایران چه حرفی برای گفتن دارد» نوشته دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، که شامل ۱۹ مقاله است که به گفته خود او میتواند در ادامه کتاب «ایران و تنهاییاش» باشد.
این مجموعه مقالات به تحلیل و بررسی چالشهای مختلف ایران امروز میپردازد و بر این موضوع تمرکز دارد که برای تحویل ایرانی سربلند و قدرتمند به نسل آینده، نسل امروز چه وظیفهای دارد و باید چه کند. نویسنده در این اثر به تاریخ پربار تمدنی ایران اشاره دارد و معتقد است ایران باید با اتکای به آن تمدن حرف بزند، ولی این حرف زمانی بر دل مینشیند که با روشهای روز نشان دهد شایسته و قدردان آن گذشته باشد. کتاب همچنین وضعیت حساس جغرافیایی و تاریخی ایران را تشریح میکند که در میان تحولات جهانی قرار دارد و گذر از این دوران حساس تنها با چشم باز، اراده محکم و خرد بیدار ممکن است.
بخشهایی از یکی از مقالات این کتاب، با عنوان «جوانان و نقش کتاب» که در شهریور ۱۳۷۸ نوشته شده است را در ادامه میخوانیم:
مهمترین مسئلهای که ایران امروز با آن روبهروست، مسئله جوانان است. بیشتر از نیمی از جمعیت کشور را جوانان تشکیل میدهند، که زیر سی سال به سر میبرند. هم آنان چشم به آینده دارند و متوقعاند که به انتظارهای آنان پاسخ داده شود. اینان برای زندگی کردن دو گونه نیاز دارند: یکی معاش و کار که لازمه ادامه حیات است. دیگر فرهنگ که نشان میدهد که چه راهی باید در پیش گرفت…
در تبلیغهای رسمی تشویق به ازدواج میشود، ولی تشکیل خانواده مستلزم داشتن سرپناه و سامان است که تشویق کننده از آن حرفی به میان نمیآورد. اکنون چه باید کرد؟ ایران با منابع مادی و معنوی ای که دارد نمیشود گفت که درها به رویش بسته است؛ ولی گشودن در، کلید لازم دارد. کلید البته در چاه نیفتاده، اما پیدا کردنش هم چندان آسان نیست. اگر به راستی احساس نگرانیای هست باید یک برنامه چاره جویی تنظیم گردد و قدری از مرحلهٔ حرف و نوید و امید پای فراتر نهاده شود. از بعد از انقلاب جمعیت کشور نزدیک به دو برابر شده است. اگر به همین آهنگ جلو رود و فکری برای ایجاد توازن به کار نیفتد این کشور کهنسال زانو خواهد زد. به قول باباطاهر «زمین با این فراخی تنگت آیو!»

موضوع دوم آن است که این انبوه جوانان باید با چه فرهنگی زندگی کنند؟ آیا نباید بدانند که متعلق به چه کشوری هستند؟ سرزمین آنان چه پایگاهی در جهان داشته و دارد و آینده رو به چه راهی روان است؟ زیرا بدون حداقل شناخت از گذشته نمیتوان راه آینده را به درستی ترسیم کرد. از پنجاه سال پیش به این طرف نوعی تزلزل فرهنگی در کشور ایجاد شده است که جوانان امروز ما هم از آن برکنار نماندهاند. در واقع هرچه جلوتر آمده، بر غلظتش افزوده گردیده حرف بر سر دو فرهنگی شدن خام است که منجر میشود به بیفرهنگی. جای انکار نیست که ما در یک چنین بحرانی دست و پا میزنیم.
جوانان ما ابزار غربی به کار میبرند مواد درسی غربی می خوانند و از صبح تا شب خُرده ریزهای فرهنگ غربی در دامن آنها میریزد. رسانههای صوتی ما نیز از آبشخور غرب مینوشند، و بنا به وضع روانیای که حکمفرماست حتی زمانی که تبلیغ ضد غرب هم میکنند، درست نتیجه عکس از آن گرفته میشود. پس چگونه جوانان بتوانند از عوارض آن مصون بمانند؟ ولی مشکل در این است که جنبههای خوب فرهنگ غرب چنانکه باید به این سو راه نیافته، که عبارت باشد از روح علمی، قریحه نقد انضباط منطق و وجدان کار… از سوی دیگر ته نشین عادتها و سنتهای بومی در جوانان پای فشرده که آنها اکثراً با اقتضاهای دنیای امروز سازگاری ندارند؛ زیرا تلطیف نشده و تبدیل به فرهنگ نشدهاند. برخورد با تجدد مانع بوده که جنبه های خوب فرهنگ ملی بتواند مقاومت ورزد؛ بنابراین سجایای ایرانی روبه رفتن نهاده، در حالی که سجایای عصر علم در نیامدن خود باقی مانده است.
استعداد جوان ایرانی و میل او به دانستن قابل انکار نیست دو نشانه امیدبخش را می توان گواه گرفت: یکی درخشش آنان در المپیاد بین المللی رشته های علمی، و دیگری هجوم به جانب آموزش هم اکنون از هر خانوار سه نفری یک نفر به مدرسه می رود و سراسر ایران را دانشکده فرا گرفته که نتیجه کار هر چه باشد، لااقل علامت علاقه به کسب مدرک و احراز شخصیت از طریق آموختن است. ولی همه اینها این سؤال را پیش میآورند که این جوانان با چه فرهنگی باید زندگی کنند؟ معلق در فضای فرهنگی هرگز نخواهند توانست جامعه کارآمدی را پیریزی نمایند؛ آن هم در دنیایی بیگذشت و شتابان که به هیچ جامعهای اجازه نمیدهد که در باری به هر جهت به سر برد، و اگر خیلی دیر بجنبد، او را به عقب قافله خواهد فرستاد؛ استعدادهای تکتک جوانان کارساز نیست. این استعدادها باید دست به دست هم بدهند، و آن مستلزم فرهنگی است که با آن بشود به جلو رفت این چند دهه که با جذر و مدهای سیاسی و تکانهای اجتماعی همراه بوده بر توقع ها افزوده و از کارآییها کاسته است.
کتاب در برابر دیگر رسانهها
اسلامی ندوشن در ادامه و با توضیحی درباره کتابهایی که در دایره برنامههای «ایرانسرای فردوسی» در زمینه تاریخ و تمدن و منابع و ادب ایران خواهد بود (حدود ۲۰۰ کتاب) و سیر فکر و تمدن در جهان (حدود ۱۰۰ کتاب) مینویسد: باید به سایر عوامل نیز اندیشید بخصوص در برابر موجی که از طریق «ماهواره و اینترنت» در کار آمدن است ایران اگر استخوانبندی فکری نگیرد، زحمتهای دیگرش هم بیثمر خواهد ماند. باید پایهها محکم گردد باید جوان ایرانی در کشور خود احساس آرامش، اعتماد و سرفرازی بکند و این یکی از راههایش آن است که آن را آنگونه که بوده است بشناسد. «شناخت» سر آغاز حرکت است، ضرورت است، نه زینت.
قبول کنیم که جوان ایرانی مأمن فکری درستی ندارد. میداند که چه نمیخواهد، ولی نمیداند که چه میخواهد. نخست آنکه بسیار کم کتاب می خواند. با این تعداد جوان مدرسه رفته که سر به میلیونها می زنند، تأسفبار است که تیراژ کتاب در حد سه هزار نسخه بماند. دوم آنکه نمیداند چه بخواند و چگونه کتاب به دست آورد. کتاب گران است و کتابخانه عمومی کم. آنها هم که کنجکاوی بیشتری داشته باشند و بخواهند که علاوه بر جزوههای درسی چیز دیگری نیز یاد بگیرند «مُد» روز طوری است که در مباحث روزمره غرق میشوند از نوع «پست مدرن»؛ و نقدهای پر نیش و نوش و ترجمههای مغشوش و شعروارهها که همۀ اینها به منزله پستانکی هستند که در دهان بچه بگذارند که گریه نکند، چند سال بعد پی خواهند برد که چه عمری از آنها تلف شده است…»

کوتاه سخن اینکه کتاب در مقایسه با تلویزیون و رسانه های تصویری، هنوز رسانه ای است که میتواند «تفکر» و «تعمق» را بپروراند، که این هر دو موجبات پیشرفت جامعه ای خواهد بود که نیروی عظیم جوانان و اشتیاق یادگیری را دراد. با همهی ابزارهای صوتی و تصویری _از تلویزیون تا اینترنت_ هنوز کتاب مهمّترین و نجیبترین وسیلهی ارتباط با دنیای معرفت است، و شیوعِ «رسانه» نتوانسته است از اعتبار و بُردِ آن بکاهد. و آنطور که اسلامی ندوشن میگوید: «شناخت» سرآغازِ حرکت است؛ ضرورت است، نه زینت.