«برتا»، فقط داستان یک اسلحه نیست، قصه انسان سرگشته و سردرگم امروز است که در دل بحران های فردی و اجتماعی، به سویه های تاریک زیست اجتماعی نفوذ می کند تا از یک سرگرمی پرهیجان، خودآگاهی فردی و جمعی ایجاد کند.
به گزارش هیچ یک _ «برتا: داستان یک اسلحه» روایتگر زندگی یک کارآگاه پلیس به نام امجد است که درگیر پروندهای خطرناک میشود، ماجرایی که ممکن است جان خود و خانوادهاش را تهدید کند. با این حال به نظر میرسد همه چیز به یک اسلحه برمیگردد.
در همین ابتدا باید بگویم «برتا» قصه تازه ای را در بستر یک ژانر پلیسی-جناحی روایت نمیکند، حتی به کلیشه های مرسوم و رایج این ژانر متکی است اما یک چیز دارد که می تواند مخاطب را با خود همراه کند و آن روح دراماتیک است که کالبد فرم را در خدمت قصه گویی فربه کرده و به تعلیق درونی در ذهن مخاطب پیوند می زند تا با التهاب بیرونی داستان و فراز و نشیب هایش همراه شود.
و باز هم در همین ابتدا بگویم که در این همراهی، شهرام حقیقت دوست نقش مهم و محوری دارد. پلیسی جذاب و جنتلمن که در عین عبوس بودن، کاریزما دارد و یک فردیت با شکوه از شمایل یک پلیس مقتدر را به تصویر می کشد. پلیسی که در عین شباهت به شمایل تیپکال کارآگاه های جهانی، واجد مولفه ها و خصلت های ایرانی است و می تواند امکان همذات پنداری بیشتری برای تماشاگر فراهم کند.
اقتدار و نافذ بودن امجد به عنوان یک پلیس کاریزماتیک با همان سکانس طراحی شده از بازی جرات و حقیقت صورت بندی شده و از تمهید خوبی برای معرفی او استفاده می شود. در واقع خروج یک پلیس از نقاب یک خلافکار. همین سکانس معرف، اقتدار و سویه های کاریزماتیک حقیقت دوست را به عنوان پلیس و در کسوت سرگرد امجد بیشتر می کند.
پلیسی که از همان ابتدا همدلی مخاطب را با خود برمی انگیزد. این احساس با ارجاع به زندگی خصوصی و خانوادگی او پشتوانه عاطفی هم پیدا کرده و منزلت نقش اصلی و در واقع قهرمان قصه را در ذهن مخاطب تثبیت و تحکیم می کند. خونسرد بودن او در دل فضای ملتهب قصه یک پارادوکس معنایی و عاطفی معنابخشی ایجاد می کند که وزن درام را در یک تعادل دراماتیک قرار می دهد.
از سوی دیگر آن سوی ماجرا، یک مجرم و قاتل زنجیره ای وجود دارد که چند قتل و جنایت را با الگوهای مشابه رقم زده و جرم را از سطح فردی و شخصی به سطح اجتماعی کشانده است. در واقع با یک قصه چند لایه مواجه هستیم که صرفا محدود به داستانی پلیسی و تعقیب و گریزهای مرسوم نیست، بلکه قصه ناظر به بحران های روانی اجتماعی در جامعه معاصر است که سعی می کند نگاهی پاتولوژیستی به قصه داشته و مخاطب را نسبت به خشونت نهفته در بطن اجتماع هشدار دهد.
به عبارت دیگر در لایه ای درونی قصه، با فضایی روان- جامعه شناختی مواجه هستیم که هیستریک موجود در دل جامعه را بازنمایی می کند. شاید اسلحه در اینجا خود نمادی از همین معنا باشد. استعاره ای از ابزار قدرت که می تواند در ذیل بی مسئولیتی و عدم تعهد به فاجعه منجر شود.
در پایان قسمت دوم متوجه می شویم که برتا متعلق به یک افسر قدیمی بوده و حالا باید منتظر بمانیم و ببینم قصه این اسلحه چه بوده است. در اینجا اسلحله به مثابه یک شی صرفا سوژه یک روایت قرار نمی گیرد بلکه در به ابژه ای تبدیل می شود که قرار است یک سوژگی ملتهب اجتماعی را واکاوی و روایت کند.
از جذابیت های فرمی و روایی سریال باید به ساختار اپیزودیک آن اشاره کرد که در یک چرخش متناوب زمانی به هم پیوند خورده و امکان رمزگشایی از لایه های پنهان قصه را فراهم می کند.مثلا در قسمت دوم مخاطب با نحوه قتل خانواده اول و حتی چگونگی مرگ همسر سرگرد امجد آشنا می شود.
اطلاعات لابه لای قصه ها و در دهلیزهای میان سکانسی به مخاطب داده می شود که این شیوه به ریتم تند روایت که متناسب با فضای ملتهب قصه است مماس شده و موقعیتی هیجانی ایجاد می کند. گرچه قصه سرشار از لحظه ها و موقعیت های خشن و خونبار است اما کارگردان تلاش کرده به میانجی تکنیک های بصری از طریق نوع نور پردازی و بازی رنگ و نور به آن سویه زیبای شناختی ببخشد و به نوعی به تلطیف فضای خشن آن دست بزند.
ضمن اینکه خشونت نهفته در قصه، بازتابی از ناکامی های آدم ها با پس زمینه های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است. در نهایت باید گفت برتا، فقط داستان یک اسلحه نیست، قصه انسان سرگشته و سردرگم امروز است که در دل بحران های فردی و اجتماعی، به سویه های تاریک زیست اجتماعی نفوذ می کند تا از یک سرگرمی پرهیجان، خودآگاهی فردی و جمعی ایجاد کند.
رضا صائمی روزنامهنگار و منتقد سینما

