«لحظه لحظه زندگی و کسبوکارتان را پرقدرت بسازید»
هیچ یک،«لحظات تعیینکنندهای هستند که زندگی ما را میسازند، اما نیازی نیست منتظر باشیم تا این لحظات خودبهخود پیش آیند. ما میتوانیم آنها را خلق کنیم.»(قدرت لحظهها، ص 5)
کتاب «قدرت لحظهها» چهارمین کتاب برادران هیث است، و مثل سه کتاب قبل، ترکیبی است از چارچوبها و اصولی که به راحتی قابل درک است و به یاد میماند، به همراه یافتههای غافلگیرکننده و جالب، حتی گاهی عجیب و غریب، که با مهارت فوقالعاده آنها در داستانگویی به نحوی جذاب ارائه شده است. این دو برادر با مهارت و استعداد خاصی مطالعات آکادمیک را، هم مطالعات خود و هم سایر منابع، وارد زندگی عادی میکنند. این دیدگاهها و استراتژیها بسیار کاربردی و عملی هستند، هم در خانه و هم در محل کار، چه رئیس باشید، چه کارمند یا حتی در مقام پدر یا مادر.
ایده اصلی
میتوانیم لحظههای تعیینکننده زندگیمان را خلق کنیم.
«ما میتوانیم لحظههایی را طراحی کنیم که در آن رشد، بینش، غرور و افتخار و ارتباط را تجربه کنیم. این لحظات فوقالعاده هستند که به زندگی معنا میبخشند. و خلقکردن آنها بر عهده ماست.»(قدرت لحظهها، ص 266)
لحظات تعیینکننده زندگی، از بقیه لحظهها جدا هستند و به راحتی قابل تمایز، آنها روی ما تاثیر میگذارند، باعث میشوند مسیر خود را دوباره بررسی کنیم و در مورد اقداماتمان تجدیدنظر کنیم. در این لحظات، ما مسیر زندگیمان را دوباره میسازیم. بسیاری از لحظات زندگی که آنها را به یاد داریم، لحظاتی هستند که نویسنده آنها را به «پرچمداران زندگی» تشبیه میکند- قلهها، چالهها، و نقاط انتقال و تغییر جهت.
ایده اصلی کتاب، این حقیقت است که ما میتوانیم چنین لحظاتی را در زندگی خود طراحی و خلق کنیم، نوعی مهندسی؛ یا حداقل شرایط لازم را برای به وجودآمدن چنین لحظههایی فراهم کنیم. اگر طوری زندگی کنیم که بتوانیم لحظات تعیینکننده عمرمان را با اراده و کنترل خود به وجود آوریم، زندگی خودمان و اطرافیانمان غنیتر، معنادارتر و تاثیرگذارتر خواهد بود.
نویسندههای این کتاب چهار عامل را معرفی میکنند که میتوانند لحظات تعیینکننده زندگی را برایمان خلق کنند. چنین لحظاتی باید حداقل یکی از این عوامل را دارا باشد. این چهار عامل از این قرارند:
رشد و تعالی: این لحظات جایگاه بالاتری نسبت به بقیه دارند. بینش: طرز تفکر و درک ما را از خودمان و از دنیا تغییر میدهند.
غرور و افتخار: در چنین لحظاتی ما در بهترین وضعیت خود هستیم- از لحاظ دستاورد و شجاعت.
ارتباط- در چنین لحظاتی ارتباطات اجتماعی وجود دارد و ما به دیگران متصل هستیم.
برای اینکه بتوانیم چنین لحظات تعیینکنندهای را بیشتر تجربه کنیم، باید «شکارچی لحظهها» باشیم- باید موقعیتهایی را شناسایی کنیم که بتوانیم در آنها سرمایهگذاری کنیم. تمرکز ما روی اهدافمان میتواند مانع دیدن فرصتها و امکاناتی باشد که در هر لحظه در اختیار ماست- حتی میتواند مانع دیدن این واقعیت شود که آن لحظه میتواند ما را در رسیدن به هدفمان یاری کند. البته نویسندههای این کتاب تاکید دارند که هر لحظه، برای اینکه ارزشمند باشد، نیازی نیست که در خدمت هدفی باشد، بلکه لحظات تعیینکننده خود هدف هستند.گاهی برای خلق لحظات تعیینکننده در زندگی باید کارهایی انجام دهیم، تفکراتی داشته باشیم، حرفهایی بزنیم یا در وضعیتهایی قرار بگیریم که شاید نه تنها از حالت عادی بزرگتر و بیشتر باشد بلکه به اندازه وضعیتهای نرمال کاربرد نداشته باشد. نویسندگان به نیروی «معقولبودن» اشاره میکنند که «روح انسان را میمکد». گاهی لازم است بیشتر از آنچه به نظر «معقول» میرسد، پول، زمان و انرژی صرف کنیم تا لحظات بهیادماندنی و اثرگذاری در زندگی خلق کنیم. در زیر، دو مورد از مواردی را که برای خلق لحظات غرورآفرین در این کتاب مطرح شده میخوانیم. هر دو این موارد را میتوانیم به راحتی هم در سطح فردی و هم در سطح سازمانی و تیمی اجرا و دنبال کنیم.
الماس اول
بیشتر از یک خط پایان
«موفقیت حاصل تلاش برای رسیدن به خط پایان است. با تعیین خطوط پایان مختلف، در مقاطع مختلف مسیر رسیدن به هدف، میتوانیم آن انگیزه لازم را برای حرکت و پیشروی در خود به وجود آوریم، چون این خطوط پایان در مقاطع مختلف در مسیر، نه تنها به راحتی قابل دسترسی هستند، بلکه از آنجا که آنها را با دقت انتخاب کردهایم، ارزش رسیدن و دستیابی دارند و در ما انرژی و انگیزه حرکت ایجاد میکنند. لحظاتی که به این خطوط پایان میرسیم لحظات تعیینکنندهای در زندگی هستند و ارزش رسیدن و تلاش را دارند.» (قدرت لحظهها، ص 176)
نویسندگان این کتاب عقیده دارند که ما اغلب هدفی را انتخاب و برای رسیدن به آن برنامههایی را طراحی میکنیم، و انتظار داریم این کار ما را به مقصودمان برساند. مشکل کجاست؟ مسئله اینجاست که در مسیر رسیدن به هدف، تجربههای ما تغییر نکرده و احساس غرور و افتخار در ما ایجاد نمیشود. به جای این کار، برادران هیث توصیه میکنند از روش «ارتقا به سطح بالاتر» استفاده کنیم؛ یعنی هدفی را انتخاب کرده و از خود بپرسیم: «چه چیزی در این هدف انگیزهبخش است؟» در جواب این سوال به مواردی میرسیم که در مسیر رسیدن به هدف میتوانیم به آنها دست یابیم. بعضی از این موارد ممکن است خطی باشد و برخی دیگر نه. این دستاوردها مثل مدالهایی هستند که یکییکی به سینه خود میزنید و با هر یک از آنها مسیر رسیدن به هدف را جشن گرفته و انگیزه خود را تقویت میکنید. این دستاوردها حس غرور و افتخار را در شما تقویت میکنند.از این روش در مسائل و اهداف شخصی هم میتوانید استفاده کنید؛ به جای اینکه بگویید «میخواهم در دو ماه پنج کیلو وزن کم کنم»- این هدف را به قطعات کوچکتر و خطوط پایان مختلف، انگیزهبخش و جالب و قابل دستیابی، تقسیم کنید. با تقسیم اهداف خود به مجموعهای از خطوط پایان مختلف، میتوانید یک کار سخت و خستهکننده را به فعالیتی بهیادماندنی و جذاب تبدیل کنید.
الماس دوم
شجاعت را تمرین کنید.
«در موقعیتهای مختلف، از جوابدادن به یک سوال سخت کارفرما تا جنبشهای حقوق بشر، شجاعبودن سخت است. اما اگر آن را تمرین کرده باشید آسانتر میشود، و وقتی که به پا خیزید، بقیه به شما ملحق میشوند.»(قدرت لحظهها، ص 192)
شجاعت چیزی نیست که ناگهان در لحظه ظاهر شود. ما میتوانیم قبل از قرارگرفتن در لحظات دشوار، شجاعت را تمرین کنیم، تا دقیقا بدانیم در آن وضعیت خاص چه باید بکنیم و چه بگوییم. مثلا با خود بگویید: «اگر نوشیدنی دوم را به من تعارف کردند دقیقا اینطور جواب خواهم داد.» به این ترتیب در آن لحظه برنامهای دارید که طبق آن عمل کنید. چنین تمریناتی میتواند سطح شجاعت شما را بالاتر ببرد. یا اگر کسی در حضور شما اظهارنظری نژادپرستانه کرد، بهتر است از قبل به واکنشی که میخواهید نشان دهید فکر کرده باشید. ضمنا شجاعت مسری است- وقتی یک نفر حرکتی انجام دهد و صدایش را به گوش دیگران برساند بقیه هم به دنبال او حرکت خواهند کرد. پس شروع به تمرین کنید.