شاید این جمله را بارها شنیده باشید؛ از زبان دختر یا پسری که در آستانه ازدواج است و با اطمینان میگوید: «من با خودش ازدواج میکنم، نه خانوادهاش.» جملهای قاطع که نشان از استقلال و اعتماد به نفس دارد. اما آیا در واقعیت، میشود با یک نفر ازدواج کرد و خانوادهاش را نادیده گرفت؟
گروه هیچ یک زندگی – ازدواج همیشه یکی از مهمترین و درعینحال پیچیدهترین تصمیمهای زندگی هر انسان است. تصمیمی که با عشق آغاز میشود اما در دلش مسئولیت، سازگاری، و برخورد با تفاوتها را هم پنهان دارد.
در روزهای شیرین قبل از ازدواج، بیشتر ما فقط به احساساتمان فکر میکنیم؛ به مهربانی، توجه و شباهتهای ظاهری. اما وقتی پای خانوادهها به میان میآید، تازه بخش واقعی داستان شروع میشود. در همینجاست که جمله معروفی بر سر زبانها میافتد که «من با خودش ازدواج میکنم، نه خانوادهاش».
جملهای که شاید در نگاه اول نشانه استقلال و عشق خالص به نظر برسد، اما در واقع پشت آن دنیایی از باورها، تجربهها و حتی سوءتفاهمهای روانی پنهان است.
در این مطلب، میخواهیم دقیقتر ببینیم چرا مردم این جمله را میگویند، چه چیزی در ذهنشان میگذرد و چطور میشود میان عشق و واقعیت زندگی مشترک، تعادل برقرار کرد.
ازدواج فقط دو نفر نیست
در ظاهر ازدواج پیوند دو انسان عاشق است، اما در عمل، داستان کمی پیچیدهتر است. در فرهنگ ما، خانواده بخش جدانشدنی از زندگی است. حتی بعد از ازدواج، خانوادهها هنوز حضور پررنگی دارند؛ از تصمیمهای کوچک گرفته تا مشکلات بزرگ.
وقتی میگوییم «من با خودش ازدواج میکنم»، در واقع داریم آرزو میکنیم که همه چیز فقط بین ما دو نفر بماند؛ بدون دخالت مادرشوهر، پدرزن یا خواهر و برادرهای کنجکاو ولی زندگی واقعی معمولاً اینطور پیش نمیرود.
خانوادهها مثل ریشههای یک درخت هستند. هرکدام از ما از خانوادهمان تأثیر گرفتهایم. از تربیت، رفتار، باورها و حتی شیوه حرف زدنمان. پس وقتی با کسی ازدواج میکنیم، بهطور غیرمستقیم وارد دنیای خانوادگی او هم میشویم. حتی اگر آن دنیا را دوست نداشته باشیم، بخشی از شریک زندگیمان از همانجا آمده است.
چرا مردم این جمله را میگویند؟
پشت این جمله، معمولاً احساسات و تجربههای خاصی پنهان است. بیایید چند تا از مهمترین دلایلش را مرور کنیم:
۱. خسته از دخالت دیگران
خیلیها در خانوادههایی بزرگ شدهاند که پدر و مادر یا فامیل در همه چیز نظر میدادند. از لباس پوشیدن تا انتخاب دوست. برای این آدمها، ازدواج فرصتی است برای داشتن استقلال و تصمیمگیری شخصی.
وقتی میگویند «با خودش ازدواج میکنم، نه خانوادهاش»، در واقع دارند مرز میکشند و میگویند: «من دیگه نمیخوام کسی توی زندگیم دخالت کنه.»
۲. غرق در عشق
گاهی عشق آنقدر پررنگ میشود که هیچ چیز دیگری به چشم نمیآید. وقتی عاشق هستیم، فقط «او» را میبینیم. در این حالت، بهراحتی باور میکنیم که «ما دو نفر برای هم ساخته شدهایم» و بقیه مهم نیستند.
ولی بعد از گذشت مدتی و فروکش کردن هیجان اولیه، تازه متوجه میشویم که خانواده همسر، ارزشها و عادتهایش در زندگی ما تأثیر دارند. آنوقت جمله «با خودش ازدواج میکنم» دیگر بهراحتی جواب نمیدهد.
۳. ناآگاهی از نقش خانوادهها
بعضیها تصور میکنند خانواده همسر فقط چند نفر هستند که گاهی در مهمانیها میبینند اما در واقع، خانوادهها بخش مهمی از زندگی زوجها میشوند. سبک زندگی، باورها، حتی نحوه تربیت بچهها تحت تأثیر خانوادههای دو طرف است.
مثلاً اگر در خانواده یکی نظم و سختگیری وجود دارد و در خانواده دیگر راحتی و شوخی زیاد، این تفاوت در زندگی مشترک خودش را نشان میدهد.
۴. تجربه بد اطرافیان
خیلی وقتها هم این جمله از روی ترس گفته میشود. شاید کسی دیده باشد که مادرشوهر یا خانواده همسر دوستش زندگیشان را سخت کردهاند، برای همین تصمیم میگیرد از همان اول فاصله بگیرد تا آسیب نبیند.
اما گاهی این فاصلهگرفتن بیش از حد، خودش به مشکل تبدیل میشود. چون باعث میشود بین دو خانواده دیواری بلند کشیده شود و رابطه عاطفی سرد شود.
واقعیت این است که…
حقیقت ساده اما مهم این است که ازدواج فقط دو نفر را به هم وصل نمیکند، بلکه دو خانواده، دو فرهنگ و دو طرز فکر را هم به هم نزدیک میکند.
حتی اگر بخواهیم خانواده همسر را نادیده بگیریم، نمیتوانیم از تأثیرشان فرار کنیم. بالاخره روزی در تصمیمها، تربیت بچه، یا حتی در مهمانیها حضور دارند و روی زندگی ما اثر میگذارند.
ازدواج فقط دو نفر را به هم وصل نمیکند، بلکه دو خانواده، دو فرهنگ و دو طرز فکر را هم به هم نزدیک میکند
از طرفی، اگر رابطه محترمانه و متعادل با خانوادهها داشته باشیم، آنها میتوانند پشتیبان ما باشند. در زمانهای سخت، وجود خانواده همراه میتواند مثل تکیهگاهی امن عمل کند. اما اگر از همان اول بخواهیم حذفشان کنیم، ممکن است احساس تنهایی و بیپناهی در زندگی مشترک پیدا کنیم.
تفاوت میان استقلال و قطع رابطه
استقلال یعنی بتوانیم خودمان تصمیم بگیریم، نه این که از دیگران جدا شویم. بعضیها فکر میکنند برای استقلال باید خانوادهها را کاملاً کنار بگذارند، درحالیکه استقلال واقعی یعنی یاد بگیریم چگونه محترمانه «نه» بگوییم، بدون اینکه رابطه را خراب کنیم.
داشتن رابطه سالم با خانواده همسر به معنی دخالتپذیری نیست. میشود احترام گذاشت، اما تصمیم نهایی را با همسر گرفت. درواقع ازدواج موفق، جایی است که زن و شوهر در کنار هم بایستند و با احترام حد و مرزها را تعیین کنند.
نگاهی به فرهنگ ما
در فرهنگ ما خانواده جایگاه بزرگی دارد. برخلاف فرهنگهای غربی که ازدواج بیشتر یک تصمیم شخصی است، در ایران ازدواج هنوز هم تا حدی موضوعی خانوادگی است.
پدر و مادرها معمولاً احساس مسئولیت میکنند و میخواهند مطمئن شوند فرزندشان خوشبخت میشود. نیتشان شاید خوب باشد، اما اگر مرزها مشخص نباشد، همین نگرانی میتواند به دخالت تبدیل شود.
زوجهای جوان باید از همان اول درباره حدود دخالت خانوادهها صحبت کنند. سکوت کردن یا بیاهمیت دانستن این موضوع، معمولاً بعداً باعث دلخوری میشود.
حرف مشاوران خانواده
مشاوران ازدواج میگویند یکی از موضوعات مهمی که باید قبل از عقد دربارهاش حرف زده شود، همین رابطه با خانوادههاست.
ازدواج فقط دو نفر نیست، بلکه دو دنیا به هم میرسند. اگر این دو دنیا با احترام کنار هم زندگی کنند، نتیجهاش آرامش است
مثلاً اینکه چقدر رفتوآمد میخواهید؟ در تصمیمهای بزرگ، خانوادهها تا چه حد نظر بدهند؟ اگر اختلافی پیش آمد، چه کسی باید میانجی باشد؟
وقتی این چیزها روشن شود، دیگر نیازی نیست در دعواها بگوییم «من با خودش ازدواج کردم نه خانوادهاش». چون از قبل حدود رابطه مشخص شده است.
به قول یکی از مشاوران خانواده «ازدواج فقط دو نفر نیست، بلکه دو دنیا به هم میرسند. اگر این دو دنیا با احترام کنار هم زندگی کنند، نتیجهاش آرامش است؛ اما اگر بخواهند همدیگر را نادیده بگیرند، دیر یا زود درگیری پیش میآید.»
تجربه از زندگی واقعی
نگاهی به تجربه خیلی از زوجها نشان میدهد که مشکل نه در وجود خانواده همسر، بلکه در شیوه برخورد ما با آنهاست.
مثلاً زنی که از مادرشوهرش دلخور است، اگر یاد بگیرد با احترام ولی قاطعانه رفتار کند، میتواند هم احترام خودش را حفظ کند و هم رابطه را آرام نگه دارد. یا مردی که نمیخواهد خانوادهاش در تصمیمهای زندگی دخالت کنند، اگر بهجای تندی، با گفتوگو و آرامش مرز بگذارد، زندگیاش راحتتر میشود.
گاهی فقط کافی است به خانوادهها نقش مشخصی بدهیم. مثلاً مشاور در بعضی موضوعات، یا همراه در کارهای مهم، نه تصمیمگیرنده اصلی. این کار ساده، جلوی خیلی از دلخوریها را میگیرد.
عشق کافی نیست، احترام هم لازم است
جملهی «با خودش ازدواج میکنم، نه خانوادهاش» در نگاه اول قشنگ است. نشانه عشق و استقلال اما در واقعیت، اگر زیادی روی آن پافشاری کنیم، ممکن است باعث سردی و جدایی شود.
ازدواج موفق یعنی پیدا کردن تعادل بین عشق و واقعیت. یعنی هم همسرمان را از ته دل دوست داشته باشیم، هم خانواده او را با احترام بپذیریم.
قرار نیست از خانواده همسر خوشمان بیاید یا شبیه آنها شویم، فقط کافی است یاد بگیریم با احترام و مرز درست با آنها رفتار کنیم.
در پایان، شاید بهتر باشد جمله را اینطور بازنویسی کنیم «من با خودش ازدواج میکنم، اما خانوادهاش را هم با احترام میپذیرم.» این جمله ساده، همان چیزی است که میتواند پایه یک زندگی سالم، محترمانه و آرام باشد.


