
چرا کسبوکار شما باید ابتدا بازاریابی شود؟
هیچ یک،اکثر سازمانها میدانند که بازاریابی مهم است، اما تعداد کمی از آنها یک رویکرد جامع برای اولویت قراردادن بازاریابی قبول دارند. یک رویکرد با اولویت بازاریابی در کسبوکار اطمینان میدهد محصولات و خدماتی که این شرکت ارائه میدهد مرتبط با بازار هستند. برای اجرای یک رویکرد با اولویت بازاریابی، دو نکته زیر را دنبال کنید.
1-یک رویکرد بالا به پایین را در ابتدا به کار بگیرید.
طبق تحقیقات گارتنر، به رغم مزیتهای یک ذهنیت با اولویت بازاریابی، امسال تنها 8 درصد از مدیران عامل، بازاریابی را اولویت اول خود قرار دادند. مانند بسیاری از ابتکارات، یک رویکرد با اولویت بازاریابی، با خرید سهام از رهبر ارشد شروع میکند. رهبران باید اولویت بازاریابی را ذهنیتی کنند که به کل سازمان سرایت کند. این تغییر یکشبه رخ نخواهد داد، اما وقتی رهبران آگاهانه این فلسفه را بپذیرند، مزایا شروع به جلوهدادن خودشان میکنند. ما در شرکتمان از تیم توسعه کسبوکار و فروش درخواست میکنیم تا ابتدا از بازاریابی شروع کند. بخش بازاریابی کل تصویر را میبیند و میداند چگونه خودمان و خدماتمان را به واسطه پیامی که میخواهیم توصیف کند. وقتی رهبر ما این اولویت را بپذیرد، تیمهای دیگر سلسلهمراتب را دنبال میکنند.
همانطور که شرکتها نسبت به شهرت و خوشنامیشان در بازار حساستر هستند، تمرکزشان باید از پیامرسانی درونمحوری که قابلیتها را برجسته میکند به توسعه خارجی که ارزشها را حمایت میکند، تغییر مسیر دهد.این دیدگاه نمیتواند از هر عملکرد سازمانی دیگر نشات بگیرد، و همچنین نمیتواند توسط هر کس دیگری به جز تیم رهبری در کل شرکت منتشر شود. این یک تغییر فرهنگی است. برای اطمینان از اینکه این رویکرد بالا به پایین کنترلکننده است، از تیم بازاریابی برای بحث درباره استراتژی، معیارها، تاثیر بازار و مدیریت مشتری و توجه به مشتری دعوت کنید. به بازاریابانتان گوش دهید و به رویکرد آنها از یک زاویه متفاوت برای حل مسئله نگاه کنید، سپس از آن دیدگاهها برای هدایت استراتژی استفاده کنید. به عبارت دیگر، به بازاریابی به عنوان آخرین گزینه در فهرست خود نگاه نکنید. مکالمه را برای معرفی نقطهای شروع کنید که میخواهید شرکت شما به آنجا برسد. سپس فهرست کارهایی را که باید برای رسیدن به بیشترین سود انجام دهید تهیه کنید.
2-اهداف بازاریابی خود را اهداف کسبوکارتان کنید.
برنامههای بازاریابی را برای واردکردن به فروش راهاندازی کنید، احساسات مثبت مشتری را زنده کنید و ذهنیت خود را در این صنعت بسازید. این برنامهها را به نتایج واضحی مانند تولید قیف پیوند دهید. وقتی بازاریابی اهداف سختی را به دوش داشته باشد، بازی تغییر میکند. اطمینان پیدا کنید که بخشهای دیگر، بازاریابی را با محدودکردن تلاشهای بازاریابی به منظور برگشت سرمایه جدی میگیرند. هنگامی که بازاریابان پول را بر روی میز میگذارند، که مالکیت را نشان دهند، دیگران توجه بیشتری ميكنند و تمایل بیشتری برای همکاری در بازاریابی نشان میدهند.با برداشتن یک گام دیگر، با داشتن هردو بخش کسبوکار و بازاریابی به طور مشترک، به منظور مشارکت در عرضه به بازار سرمایهگذاری کنید. البته بهترین سناریو زمانی است که بخشهای بازاریابی بودجه تمام تلاشهای بازاریابی را تامین کنند و این تنها زمانی روی میدهد که کسبوکارها بازاریابی را به عنوان نیروی محرک خود بدانند.همکاری جداییناپذیر میان فروش و بازاریابی درآمد را افزایش داده و میدان دید را زیاد میکند، به طوری که مشتریان احساس بسیار خوبی نسبت به آن برند پیدا خواهند کرد. در یک بازار بسیار رقابتی، همکاری میان عینیت و تمییز اختلاف ایجاد میکند. بازاریابی درکی از عوامل خارجی یک برند را که تیمهای فروش باید از آن آگاه باشند برای فروش در سناریوهای فردی ارائه میدهد. بازاریابان میدانند افراد تاثیرگذار این صنعت و تحلیلگران چه میگویند و این چشمانداز بیرونی از برنامههای جدی توسعه بازار سوختگیری میکند. این تمرکز بیرونی به تیمهای فروش و بقیه کمک میکند تا آنچه را مشتریان میخواهند درک کرده و توسعه خود را برای صحبتکردن با آن نیازها در یک خط قرار دهند.
همکاری میان این بخشها بیشتر از یک مفهوم امروزی است: این آینده چرخه موفق فروش است. کریس کانل در مصاحبهای پیشبینی کرد که «هشتاد و نه درصد CMOها انتظار دارند تا سال 2020 مسئول تجربه مشتری باشند». با توجه به تجربه مشتری مهمتر از همیشه، شرکتها باید بخشهای بازاریابی را برای همکاری با توابع دیگر قدرتمند کنند تا بهترین تجربه ممکن را ارائه دهند.