
چگونه همیشه احساس خوبی داشته باشیم؟
هیچ یک،در یک زمانی من تصور میکردم بهترین راه شادبودن تغییر دنیای بیرون من است و اینها را با خودم میگفتم:
اگر میتوانستم در کسبوکار آنلاینم موفق باشم میتوانستم این شغلم را رها کنم و به یک شهر ساحلی استوایی مهاجرت کنم.
من باید رئیسم را متقاعد کنم تا اجازه دهد کارم را ساعت 10 صبح شروع کنم تا بتوانم به باشگاه بروم.
اگر حداقل چند صفحه در طول هفته ننویسم دیوانه خواهم شد.
همیشه میگفتم اگر فلان اتفاق بیفتد خوشحال میشوم. این روزها ظاهرا موانع، سرعت من را کم کردهاند اما تصمیم گرفتم راهی برای خوشحالی خودم پیدا کنم.
ساعات کاریام را کاهش دادم، زمانی را برای شروع کسبوکارم پیدا کردم و دو یا سه بار در سال به ساحل مکزیک رفتم.
به جای دیرتر شروعکردن کارم در صبح، باشگاهم را به آخر هفته موکول کردم.
صبحها زودتر از خواب بیدار میشدم و به نوشتن میپرداختم.
من به چیزی که میخواستم رسیدم بنابراین خوشحال بودم.
۱-افکار قدرتمند هستند.
بیعیبونقص و باصداقت صحبت کنید و منظورتان را دقیق بیان کنید. اگر شما همیشه با صداقت و شفقت صحبت کنید دیگران را به وجد میآورید. به دیگران بگویید که چقدر رفتار کاریشان را تحسین میکنید و می دانید آنها چقدر سختکوش هستند. من با خودم فکر کردم که اگر کلمات من چنین قدرتی بر روی دیگران دارند، پس قدرت چیزهایی که من در ذهن به خودم می گویم چقدر است؟ در طول روز به این قضیه فکر کنید. من این فرآیند علت و معلول را در ذهنم مرور کردم و یک ارتباط مستقیم و واضح بین مکالمه درونی خودم و ناامیدی که به اطراف خودم منتقل میکنم وجود دارد. عصبیبودن در طول روز، خستهکننده و طاقتفرساست بنابراین تصمیم گرفتم افکارم بیعیبونقص باشند.
۲-با منتقد صحبت کنید.
دیوید برنز کتابی درباره احساسات خوب نوشت. من فکر میکنم این کتاب بدون اغراق یک دستورالعمل برای ذهن است. عقیده اصلی او این است که «روحیات شما ناشی از افکار شما هستند». نحوه احساس شما از یک رویداد تصویر درستی از واقعیت نیست. معنایی که شما به واقعیت میدهید احساس را به وجود میآورد. آیا تا به حال از کسی به خاطر انجام کاری عصبانی بودهاید که بعد متوجه شوید او این کار را انجام نداده است؟ دلیل عصبیبودن شما در اصل داستانی بود که شما خلق کردید، چیزی که برنی آن را «اولین پیشگویی شیطانی» مینامد.اما من چگونه میتوانم افکارم را تغییر دهم؟ خب این ساده است. اول، شما باید فکری را که این احساس را به وجود آورده شناسایی کنید. دوم اینکه با فکرتان صحبت کنید. دکتر برنز یک تکنیک سهستونی را برای کمک به شما تنظیم کرده است. یک جدول با سه ستون تحت این عناوین درست کنید: 1- فکر چیست؟ 2- چگونه از مسیر واقعیت منحرف شدهام؟ 3- پاسخ عقلانی من چیست؟ سپس پاسخهای خود را در آن بنویسید.
۳-احساسات خود را انتخاب کنید.
تونی رابینز میگوید: «یک تصمیم واقعی با اقدام جدیدی که انجام میدهید ارزیابی میشود. اگر هیچ قدمی برندارید در واقع تصمیمی نگرفتهاید.»
به جای افکار لحظه به لحظهای که شادی من را از من گرفتند، یک ذهنیت جدید را انتخاب کردم که احساسات بهتری به من بدهد. خب حالا که از قدرت افکار آگاه شدید چه کاری انجام میدهید و چه چیزی به افکارتان میگویید؟ اکنون زمان تغییر و تحول است. این نقطه جایی است که باید قدم بزرگی بردارید حتی اگر تنها در سرتان باشد، مبارزه کنید و به افکار کهنهتان حمله کنید. افکار جدید را انتخاب کنید؛ یک کلانتر جدید در شهر ذهنیتان منصوب کنید. برنی میگوید: بر خلاف تغییر تکاملی که تدریجی است، تغییر انقلابی اساسا افکار و باورهای ما را تغییر میدهند. گامهای کوچک باعث دگرگونیهای روحی مورد نیاز ما نمیشوند. من خودم را به تغییرات جزئی محدود نمیکنم، در عوض میدانم که چقدر احمقانه است که در هر شرایطی خودم را با افکارم آزار دهم و برای اینکه آنها را کاملا رد کنم یک انتخاب انقلابی خواهم کرد. من تصمیم گرفتم افکاری را انتخاب کنم که احساسات مثبتی را به وجود آورند، چه در اتوبوس، در خانه و کار و حتی در رابطههایم. تنها پس از یک هفته ذهنیت فعال و دقیق شروع به خندههای بیدلیل کردم. تا آن زمان نمیدانستم شادی واقعی چیست. من هیچوقت نمیتوانستم افکار مثبت را انتخاب کنم، اما بالاخره موفق شدم. اکنون شما امتحان کنید.