
دروغی که به خودت میگویی
هیچ یک،در هر شماره بخشهایی از کتاب «به خودت دروغ نگو دختر جان!»، اثر ریچل هالیس را به شکل دنبالهدار در مجله منتشر میکنیم. این کتاب در حال حاضر رتبه هفتم پرفروشترین کتابهای آمازون در سال جدید را به خود اختصاص داده و امتیاز 9/4 از 5 را از خوانندگان خود گرفته است. خانم هالیس هر فصل این کتاب را به معرفیکردن دروغی اختصاص داده که زنان در سرتاسر دنیا به خود گفته و باورش کردهاند. به شخصه باور دارم که خواندن این کتاب نه تنها موجب پیشرفت زنان سرزمینم میشود، بلکه باعث خواهد شد که آنها به نزدیکترین کسی که مدتهاست او را از خاطر بردهاند، توجه کنند: خودشان.
دروغ اول: از فردا شروع میکنم!
قسمت دوم
تا اینجا گفتیم که «هر استانداردی که برای خود ایجاد کنید، در همانجا متوقف خواهید شد، مگر آنکه در برابر غریزهتان مقاومت کنید و الگو را تغییر دهید.»
من هم به همین شکل الگوها و رفتارهایم را تغییر دادم؛ به همین روش توانستم قانونی در زندگیام بگذارم که دیگر هیچ وقت قولهای کوچک و بزرگی که به خودم میدهم را زیر پا نگذارم. همه چیز با نوشابه رژیمی شروع شد.
من عاشق نوشابه رژیمی بودم. عشقی شدید و دیوانهوار!
مدتها بود که هر روز چند نوشابه رژیمی میخوردم. بعد متوجه شدم که این نوشابهها چقدر برایم ضرر دارند. مصرفم را به یک نوشابه در روز رساندم، و هر روز مانند یک معتاد چشمانتظار نوشیدن آن یک نوشابه بودم تا به اوج برسم. آیا باید نوشابهام را به همراه ناهار بنوشم تا بعدازظهر انرژی بیشتری داشته باشم؟ یا بهتر است تا موقع شام صبر کنم؟ امشب یک غذای مکزیکی داریم و نوشابه رژیمی با چیپس و سالسا فوقالعاده است! پس احتمالا صبرکردن گزینه بهتری است…زمان خیلی زیادی منتظر نوشیدن آن نوشابه میماندم. سپس در یک تابستان دچار سرگیجهای شدید شدم و سعی کردم هر چیزی که میتوانست عامل آن سرگیجه باشد را از رژیم غذاییام حذف کنم. از جمله نوشابه رژیمیام را.صادقانه بگویم؛ با خودم فکر میکردم کدام دیوانهای نوشابه رژیمیاش را میگذارد کنار؟ آیا قرار است شادی و لذت را از زندگیمان حذف کنیم؟ پس اصلا چرا برق را قطع نمیکنیم و نمیرویم توی غار زندگی کنیم؟
گفتوگوهای درونیام واقعا غمانگیز بودند.
تصمیم گرفتم یک ماه نوشابه را قطع کنم. به نظرم یک ماه مدت زمان خیلی زیادی نبود… بالاخره دیگر آنقدر توانایی داشتم که یک ماه سر قولم بمانم. تنها مشکل این بود که من هیچ وقت در زندگیام پای هیچ نوع رژیم، ورزش، نوشتن یا هرچیز دیگری نبودم و به هرحال چندباری تقلب میکردم. چه میشد اگر همین یک بار پای قولم میماندم؟
و این کار را کردم.
سی روز هیچ نوع نوشابهای نخوردم، که البته اگر فرد سالم و شادی باشید و به نوشابه وابستگی نداشته باشید، کار خیلی سختی به نظر نمیرسد. اولین هفته اما برای من مانند یک جهنم واقعی بود. اما مرتب از خودم میپرسیدم که چه میشود اگر قولم را نشکنم؟ یک روز گذشت. یک روز دیگر هم. و وقتی به هفته سوم رسیدم، اوضاع دیگر بد نبود. در پایان ماه من به قولم پایبند مانده بودم و حتی دیگر دلم نوشابه نمیخواست. چهار سال از این اتفاق میگذرد و دیگر مثل آن زمان لهله نوشیدن نوشابه رژیمی را نمیزنم. وقتی در هنگام غذاخوردن گزینهای به اسم «نوشابه» پیشرویم قرار میگیرد، غریزهام به پیشینه تمرینیام رجوع میکند و به من میگوید که دیگر نباید چنین چیزی بنوشم. موفقشدن در این حیطه کوچک باعث شد متوجه شوم که تنها چیزی که بین من و دستیابی به اهدافم وجود دارد، توانایی ادامهدادن و ساخت موفقیتهای قبلی است.
دویدن در اولین مسابقه نیمه ماراتن چطور؟ من به خودم قول دادم تا چندبار در هفته یک مایل بدوم و به این شکل توانستم در ماراتن شرکت کنم. وقتی پای قولی که به خود داده بودم ماندم، تعهد نسبت به دو مایل دویدن در هفته کار سختی به نظر نمیرسید. تمریناتم به من میگفتند که هر هدفی که برای خود تعیین کنم، میتوانم انجامش دهم. پس حتی زمانی که خسته میشدم هم به این کار ادامه میدادم. نوشتن اولین کتابم چطور؟ نگارش کتاب هم مسئله مشابهی بود. قبل از اینکه اولین کتاب را کامل کنم، ده دوازده باری داستانهای مختلفی نوشتم. اما وقتی اولین پیشنویسم کامل شد، میدانستم که دیگر میتوانم تا آخر ادامه دهم. وقتی غریزهام به من میگوید که تسلیم شوم، دور شوم یا وقتی به بنبست رسیدهام، کامپیوتر را بردارم و بکوبم به دیوار، به خودم یادآوری میکنم که تا به حال بارها در چنین شرایطی بودهام. من تعداد لغات اولین رمانم را روی یک دستبند طلای ارزانقیمت حک کرده بودم: عدد 82311 روی آن دستبند حک شده بود و هر بار که به آن نگاه میکردم، یادم میآمد که به چه چیزی دست پیدا کرده بودم. من کسی بودم که 82311 کلمه را کنار هم و در جملاتی معنادار و منسجم کنار هم چیده بودم. وقتی با چالش نوشتن کتابهای دیگر مواجه میشدم، به این موضوع فکر میکردم و به خود میگفتم: «خب حداقل میدانم که میتوانم رمانی با آن تعداد کلمه بنویسم. آخر یک بار انجامش دادهام!» میدانم که به همزدن برنامه ورزشی، قرار ملاقات، تصمیم به مرتبکردن کمد دیواری یا سایر تعهدات قبلیای که به خود داده بودید، خیلی مهم به نظر نمیرسد، اما مهم است. باور کنید که خیلی مهم است. کلمات ما قدرت دارند، اما این کارهایمان هستند که به زندگی ما شکل میدهند. اگر امروز تصمیم بگیرید که دیگر قولهایی که به خود میدهید را زیر پا نگذارید، خود را مجبور میکنید که حواستان را بیشتر جمع کنید. اگر هدفمند پیش نروید، نمیتوانید همه تعهدات، قولها، اهداف و ایدههایتان را به سرانجام برسانید. اگر بدانید که کلماتتان قدرت دارند و تعهداتتان باری بر شانههایتان قرار میدهند، به هرچیزی به این سادگیها راضی نخواهید شد. باید از خودتان بپرسید که آیا این هفته واقعا فرصت ملاقات با دوستانتان و نوشیدن یک قهوه به همراه او را دارید یا خیر. باید تصمیم بگیرید که آیا واقعا فرصت آن را دارید که چهار روز در هفته ورزش کنید یا منطقیتر است که دو جلسه به باشگاه بروید و یک روز هم به همراه همسایهتان پیادهروی کنید.
بدین شکل دیگر حواستان را جمع میکنید و در مورد همه مسائل به خوبی فکر میکنید.دیگر فقط در مورد هدفتان حرف نمیزنید؛ برای رسیدن به آن برنامهریزی میکنید. هدفی مشخص میکنید و با رسیدن به آن، باعث شگفتی خود میشوید. روش رفتاری جدیدی به خود میآموزید و استانداردی شخصیتی برای خود تعریف میکنید.
همچنین شاید هم بخواهید نوشابه رژیمیتان را ترک کنید، چون مواد شیمیاییای که در آن استفاده شده، واقعا برایتان بد هستند.
چیزهایی که به من کمک کردند…
با هدفی کوچک شروع کنید.
نوشابه رژیمی غول بزرگی برایم به حساب میآمد، اما از طرف دیگر ترککردن یک نوشابه میلیونها بار سادهتر از شرکتکردن در ماراتن، رسیدن به بودجه هدف سالیانه یا نوشتن یک کتاب بود. وقتی کسی به من میگوید که میخواهد رژیمی شروع کند، به او پیشنهاد میکنم که با نوشیدن آب به اندازه کافی شروع کند. ایجاد یک عادت جدید از ترککردن عادت سادهتر است، اما هدفی به اسم «نوشیدن آب به مقدار کافی» کمی چالشبرانگیز است. وقتی آن فرد توانست یک ماه این کار را انجام دهد، استاندارد جدیدی در زمینه دستاوردهای خود ایجاد کرده و حالا میتواند کار سختتری انجام دهد.
نسبت به تعهداتتان محتاطانه رفتار کنید.
وقتی چیزی خوب به نظر برسد، به سادگی ممکن است خود را درگیر آن کنیم. رژیم؟ البته. داوطلبشدن برای کمکهای خیریه؟ حتما. ما میدانیم که این مسائل خوب و مهم هستند، برای همین به آنها پاسخ مثبت میدهیم و اینطور تصور میکنیم که ارزش والای این تعهد به ما انگیزه دنبالکردن آن را میدهد. متاسفانه همیشه اینطور نیست. بله گفتنتان را کمی عقب بیندازید. فقط به چیزهایی پاسخ مثبت دهید که میدانید میتوانید انجام دهید و برایتان بسیار اهمیت دارند. در غیر این صورت فقط خود را برای شکستهای متوالی آماده کردهاید.
با خودتان صادق باشید.
در مورد برنامههایی که به هم میزنید، با خود صادق باشید. تاثیرات کنسلکردن یک برنامه کوچک یا به همزدن برنامهای دیگر کمکم افزایش مییابد. اگر نگاهی دقیق به سی روز گذشتهتان و برنامههایی که به هم زدهاید بیندازید، احتمالا از دیدن اینکه چه رفتارهایی در خود ایجاد کردهاید، شوکه خواهید شد.