
قانون لیاقتها
هیچ یک،قانونی در جهان هستی وجود دارد به نام «قانون لیاقتها»؛ بر اساس این قانون، انسانها در زندگی به چیزی میرسند که لیاقتش را داشته باشند. باید که جمله جان شوی، تا لایق جانان شوی. تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف، مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی. انسانها به هیچ هدفی نمیرسند، مگر اینکه شایستگی و لیاقت رسیدن به آن هدف را داشته باشند. اما این شایستگی چگونه به دست میآید؟
بهترین راه رسیدن به شایستگی، آموزش، یادگیری و بزرگشدن است. برای مثال، مگر هر کسی میتواند بگوید من دختر پادشاه را میخواهم؟ اینکه او را میخواهد، 50 درصد قضیه است، ولی 50 درصد دیگرش چه؟ خداوند و کائناتش به ما انسانها، چیزی را که لازم داریم، نمیدهند بلکه چیزی به ما داده میشود که لیاقتش را داشته باشیم؛ این یک قانون است.
در مورد هدفها هم، آنچه میتواند بحث زیبای هدفها را تکمیل کند، این است که لیاقتها کجا ایستادهاند. انسانها نمیتوانند به هر هدفی برسند، مگر اینکه لیاقتش را پیدا کنند، مگر اینکه شایستگیِ داشتن هدف را پیدا کنند، مگر اینکه رشد کرده باشند.مثلا اگر میخواهید تا هفت سال دیگر به دستاوردهای شگفتانگیزی برسید، اینجا قانونی مطرح است و آن هم اینکه الان شما این هستید و زندگیتان این است، یعنی دو تا مقوله وجود دارد که من کیستم و زندگیام چیست و همیشه «من» و «زندگیام»، رابطه مستقیم با هم داریم، یعنی من و زندگیام در مسابقه زندگی، برابر هستیم، نمیشود من جلوتر از زندگی باشم یا زندگی جلوتر از من باشد؛ برای اینکه همیشه زندگی زیبا را یک انسان زیبا خلق میکند.
آنچه به دست میآید و به عنوان یک زندگی است، همیشه متناسب با آن شخصیت و انسان است. بنابراین هر قدمی که برای بهترکردن خودتان برمیدارید، بازتابش به صورت خودکار در دنیای بیرون است و قدمی برای بهترکردن زندگیتان برداشتهاید. به عبارت دیگر، موفقیت و ثروت در دنیای بیرون شما نیست، همه چیز در دنیای درون شماست. بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست، از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.بنابراین من جمله را اینطور میگویم که اگر برای هفت سال آینده، دلتان میخواهد به دستاوردهایی برسید که قبلا نداشتهاید، باید به انسانی تبدیل شوید که قبلا نبودهاید. در این مسیر هفتساله، رسالت شما رشد و لیاقت و شایستگی پیداکردن است. تا رشدی در دنیای شما اتفاق نیفتد و تا انسان بهتری نشوید، نمیتوانید زندگی بهتری را خلق کنید. این یک قانون است. شما نمیتوانید به یک خودرو زیبا برسید، مگر اینکه لیاقتش را داشته باشید. نمیتوانید به یک میلیارد برسید، مگر اینکه به لیاقت یک میلیارد برسید؛ یعنی یک انسان میلیاردری میتواند یک پول میلیاردی را به دست بیاورد. انسانها، زندگیها و هدفها را خلق میکنند، بنابراین تا تحولی در انسان صورت نگیرد، هدف خلق نمیشود و این یک قانون مهم خداست. ما باید به مردم و جوانانمان یاد بدهیم که؛ کلاس برو، کتاب بخوان، یاد بگیر، آموزش ببین!من اصولا در بحث قانون جذب، احساس میکنم برای جوانان ما بد تبیین شده است؛ پول میخواهند، ولی خیال میکنند اگر فقط هدف پول را در ذهنشان مرور کنند، پول میشود، اما اینطور نیست. کسانی که در کلاسها و کنفرانسها شرکت میکنند و خودشان را ارتقا میدهند، قانونمندیهای جهان هستی را برای خلق را یاد میگیرند. وقتی انسان برای چیزی اقدام میکند، آن را خلق میکند. این چیزها به نظرم برای خیلی از جوانان، حلقههای مفقود است که گرفتار و گمراه هستند و بعد، کلا باور و ایمانشان را از دست میدهند، میگویند قانون جذب بیخود است و جواب نمیدهد. داستان خلق دستاوردها، مجموعهای است که همه با هم باید اتفاق بیفتند تا هدفی خلق شود. من به معادله هستی که خودم آن را ایجاد کردهام، افتخار میکنم، زیرا احساس میکنم این معادله، پاسخگوی ما برای رسیدن به هر دستاوردی است. اینکه یک دستاورد خلق نمیشود، چه دلیلی دارد؟ کدام پارامتر نتوانسته است درست عمل کند که طرف دیگر معادله به امتیاز صد نرسیده است؟ و اگر خلق شده، چه اتفاقی افتاده که خلق شده است؟ این را باید به مردم یاد بدهیم.مسیر یا مقصد؟
میگویند مسیر، باید همپای هدف، زیبا باشد؛ مسیری که طی میکنید باید شبیه چیزی باشد که در هدف به آن میرسید. اینکه تصور کنیم از یک راه لمیزرع به یک بهشت خواهیم رسید، به نظر میرسد در هدفگذاری قابل تحقق نیست.
نگاههای مختلفی میتوان به این موضوع داشت. اولا اینکه همیشه باید مسیر سخت را با یک راهبلد رفت. نمیتوانید در بیابان زندگی راه بیفتید و بگویید مقصد من مشخص است.نکته دیگر این است که راهرفتن داریم تا راهرفتن، یعنی مسیر بسیار مهم است. بحثی در وادی انسان وجود دارد که میگوید رسالت انسان در وادی زندگی این است که در کل عمرش، یا مثلا در کل سال 97، همانطور که به سمت مقصد حرکت میکند، باید از مواهب الهی استفاده کند و از لحظات زندگیاش لذت ببرد؛ یعنی اگر بخواهید مسیر را با رنج طی کنید، باختهاید. من این شعر را قبول ندارم که میگوید نابرده رنج، گنج میسر نمیشود؛ گنجی که به قیمت رنج میسر شود، اصلا به درد نمیخورد. سکته کرده است تا چند صفر به ارقام بانکیاش اضافه کند! به چه دردی میخورد! چون یک عمر بیشتر نداریم و کیفیت این عمر را با شاخص روحیه و احساس اندازه میگیریم، بنابراین اگر مسیر را با رنج، نگرانی و اضطراب طی کنید، اصلا فایده ندارد. بهتر است آن هدف را فراموش کنید تا اینکه آرامش از زندگیتان برود. من همیشه میگویم نابرده تلاش، گنج میسر نمیشود. من شدیدا مخالف رنج هستم. چه کسی گفته است ما باید رنج بکشیم؟ قائممقامِ خداوند در این صحنه حیات و زندگی بخواهد رنج بکشد و به دستاوردی برسد؟! این تفکر غلطی است.
بنابراین معیار، این است که چگونه میتوانیم در مسیر لذت ببریم و با این شاخص، اندازه بگیریم. اتفاقا در هر کاری که به شما لذت میدهد، قضیه عشق و احساس خوب متجلی میشود و زودتر به مقصد میرسید. باید مسیر را درست رفت.