
صهیونیسم مدرن، تداوم همان نظام فرعونی است که با ماسک دموکراسی و امنیت، سلطه و ظلم را نهادینه میکند.
تقابل جمهوری اسلامی ایران با رژیم صهیونیستی، صرفاً برخورد دو بازیگر سیاسی در سطح ژئوپلتیک نیست، بلکه رویارویی دو منظومه هستیشناختی (Ontological Systems)، و در معنای عمیقتر، نزاعی ایدئولوژیک است که در آن دو جهانبینی متضاد، برای تعریف حقیقت، معنا، قدرت و سرنوشت بشر، در برابر هم صفآرایی کردهاند.
خاستگاه صهیونیسم؛ الهیات تحریفشده و سیاست آپارتاید
صهیونیسم، برآمده از یک الهیات قوممحور و مبتنی بر ایده «قوم برگزیده» است که در دوران مدرن، با سرمایهداری جهانی، استعمار متأخر و عقلانیت ابزاری در هم تنیده شده و به شکل یک رژیم سیاسی–نژادی درآمده است. این رژیم، در سطوح معرفتی و عملی، بر بنیانهایی همچون
اقتدارگرایی سکولار (Authoritarian Secularism) برتریجویی نژادی (Ethno-nationalism) توسعهطلبی ژئوپلیتیکی (Expansionist Geopolitics) و کنترل رسانهای–معرفتی (Hegemonic Narratives) بنا نهاده شده است. در حقیقت، رژیم صهیونیستی نه فقط با مردم فلسطین و مانند آن، بلکه با مفهوم حقیقت وحیانی و نظم معنوی جهان سر ستیز دارد.
جمهوری اسلامی ایران؛ بازتولید عقلانیت توحیدی در فرآیند تمدنسازی
جمهوری اسلامی ایران، نه صرفاً یک دولت– ملت مدرن، بلکه محصول نوعی تحول معرفتی–سیاسی در ساختار اندیشه اسلامی است. این تحول، برآمده از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ با ماهیتی گفتمانی و تمدنی، در پی احیای نقش الهیات توحیدی در نظم اجتماعی و بازتعریف بنیادهای مشروعیت سیاسی است.
در این چارچوب، جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه مؤلفه اصلی بنا نهاده شده است: الهیات توحیدی به عنوان محور مشروعیت قدرت که حاکمیت مطلق را از آنِ خداوند دانسته و تمامی شکلهای سلطه غیراصیل (اعم از استبداد فردی یا سلطه جمعی بدون مرجع الهی) را نفی میکند؛ عدالت وحیانی به مثابه غایت نظام اجتماعی که از دل آموزههای قرآنی استنتاج میشود؛ و کرامت ذاتی انسان که او را به عنوان جانشین خدا در زمین (خلیفةالله) واجد استعداد خلافت و اهلیت برای ساختن تمدنی معنوی میداند.
این نظام را میتوان مصداقی از یک تئوکراسی عقلانی (Rational Theocracy) دانست؛ بدین معنا که در آن، عقل، نقل و اراده مردم در چهارچوب وحی بهگونهای همافزا سامان مییابند.
جمهوری اسلامی ایران نه تنها قرائتی جزمگرا از شریعت ارائه نمیدهد، بلکه در تعامل پویا میان اجتهاد دینی، عقلانیت فلسفی و مشارکت مردمی، ساختاری نوپدید برای حکمرانی مشروع در دوران مدرن ارائه کرده است.
از این منظر، ایران اسلامی تنها یک کنشگر ژئوپلیتیکی نیست، بلکه یک الگوی تمدنی جایگزین (Alternative Civilizational Paradigm) است؛ الگویی که نظم هژمونیک غربی را در سطوح مختلف از مبانی هستیشناختی و معناشناسی قدرت گرفته تا ساختارهای اقتصاد سیاسی و الگوی توسعه فرهنگی به چالش میکشد.
این الگو، با نفی سلطهگری، اصالت فردگرایی سکولار و سیاستزدایی از معنویت، سعی دارد قدرت را در پرتو اخلاق، معنویت و عدالت توزیعشده بازتعریف کند و بدیلی برای «مدرنیته متأخر» بیافریند که دچار بحرانهای معرفتی، اخلاقی و انسانی شده است.
همچنان که قرآن میفرماید «وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ؛ و همانا در زبور پس از ذکر نوشتیم که زمین را بندگان شایستهام به ارث خواهند برد» (سوره انبیاء، آیه ۱۰۵) بر اساس این منطق قرآنی، آینده تمدنی بشر نه در گرو توسعه صرف مادی یا تکنولوژیکی، بلکه در گرو احیای نظم اخلاقی–توحیدی خواهد بود؛ نظمی که جمهوری اسلامی ایران با همه چالشها و موانع پیشرو، پرچمدار نظری و عملی آن در دوران معاصر است.
مبنای قرآنی نزاع: دو جبهه دائمی تاریخ
این تقابل، در منظر قرآن، نه صرفاً یک تعارض سیاسی، بلکه مظهر تقابل دائمی میان حزبالله و حزب شیطان است. این دو جبهه، دو روایت از هستی را نمایندگی میکنند: یکی، روایت توحیدی مبتنی بر عبودیت و عدل و دیگری، روایت ابلیسی مبتنی بر خودبنیادی و سلطه.
«أُولَـئِکَ حِزْبُ ٱللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلْمُفْلِحُونَ؛ آنان حزب خدا هستند؛ آگاه باشید که حزب خدا همان رستگاراناند.» (سوره مجادله، آیه ۲۲) «أولَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُون و آنان حزب شیطاناند؛ آگاه باشید که حزب شیطان همان زیانکاراناند. (سوره مجادله، آیه ۱۹)
بنابراین، تقابل ایران و صهیونیسم، بخشی از همان سنت تاریخی است که در آن انبیا با فرعونها، قارونها و نمرودها روبهرو بودند. صهیونیسم مدرن، تداوم همان نظام فرعونی است که با ماسک دموکراسی و امنیت، سلطه و ظلم را نهادینه میکند.
از تقابل دو ملت تا رویارویی دو روایت تمدنی از آینده بشر
در سطحی فراتر از تحلیلهای روزمره و منازعات سطحی میان دولتها، آنچه امروز در میدان ژئوپلیتیک جهان، بهویژه در مواجهه میان جمهوری اسلامی ایران و نظام سلطه لیبرال–صهیونیستی در جریان است، یک تقابل بنیادین میان دو روایت رقیب از آینده بشریت است؛ نزاعی معرفتی–تمدنی که بیش از آنکه سیاسی صرف یا امنیتی باشد، هستیشناختی و گفتمانی است.
روایت اول: نظم جهانی لیبرال– صهیونیستی
این نظم، تداوم عقلانیت مدرن غربی است که بر سه پایه اساسی استوار شده است:
عقلانیت ابزارمحور (Instrumental Rationality) که ارزش انسان را تابعی از بهرهوری اقتصادی یا کارایی تکنولوژیک تعریف میکند؛ بازار آزاد نامتوازن (Asymmetric Global Capitalism) که نابرابریهای ساختاری را تثبیت کرده و عدالت را از دایره معنا حذف میکند و تفردگرایی افراطی (Radical Individualism) که پیوندهای اجتماعی، هویتهای جمعی و معناهای غایی را تضعیف و اضمحلال فرهنگی جوامع را تسریع میکند.
این ساختار، بهویژه در قرائت صهیونیستی آن، به دنبال هژمونسازی تمدنی بر پایه انحصار قدرت، تحریف معنا، و استحاله فرهنگهاست.
روایت دوم: تمدن نوین اسلامی–ایرانی
در سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران، نه صرفاً به عنوان یک بازیگر منطقهای، بلکه به عنوان حامل یک پروژه تمدنی جایگزین (Alternative Civilizational Project) در برابر این نظم قرار گرفته است. پروژهای که مبتنی بر توحید به عنوان بنیاد هستیشناسی قدرت و رهایی انسان از عبودیت غیرخدا؛عدالت اجتماعی–تاریخی به عنوان مقصد غایی سیاست و اقتصاد امتسازی فراملی بر پایه اخوت دینی و اخلاق جهانی و هدایت الهی به عنوان مرجع معنا و مشروعیت سیاسی.
از این منظر، جمهوری اسلامی ایران، نه یک دولت مزاحم (Nuisance State) بلکه یک تهدید وجودی (Ontological Threat) برای نظم هژمونیک موجود تلقی میشود؛ چراکه نه تنها به تقابل سیاسی یا نظامی بسنده نمیکند، بلکه پایههای هستیشناختی، انسانشناختی و معناشناسی نظم جهانی را به چالش میکشد.
قرآن کریم نیز این تقابل را ذیل سنت دائمی تاریخ در قالب مواجهه «طاغوت» و «ولایت الهی» صورتبندی میکند «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ خداوند سرپرست و یار کسانی است که ایمان آورده اند؛ آنان را از تاریکی ها [ی جهل، شرک، فسق وفجور] به سوی نورِ [ایمان، اخلاق حسنه و تقوا] بیرون می برد و کسانی که کافر شدند، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوی تاریکی ها بیرون می برند؛ آنان اهل آتش اند و قطعاً در آنجا جاودانه اند». (سوره بقره، آیه ۲۵۷)
نتیجهگیری: نزاعی که با پیروزی حقیقت پایان خواهد یافت
تقابل امروز، با همه مظاهر سیاسی، نظامی و رسانهای آن، در عمق خود یک نزاع معنایی و هستیشناختی است؛ نزاعی میان دو دستگاه فکری و تمدنی و از آنجا که سنت الهی همواره به نفع حق جاری است، وعده قرآنی چنین است: «وَٱلْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین؛و فرجام نیک، از آنِ پرهیزگاران است». (سوره قصص، آیه ۸۳)
بنابراین، روند تاریخی، بهویژه در پرتو الهیات اسلامی، نه به سمت بیمعنایی یا تسلط مطلق قدرت مادی، بلکه به سوی غلبه گفتمان توحیدی و عدالتمحور پیش میرود. در این افق، ملتهایی که بر محور تقوا، ایمان، و عقلانیت الهی حرکت میکنند، وارثان نهایی زمین خواهند بود؛ نه قدرتهایی که بر مبنای دروغ، خشونت، و تحریف مشروعیت خویش را بنا نهادهاند.
* کارشناس علوم قرآن و حدیث