
کتابی برای موفقیت کامل در بحرانها
هیچ یک،با توجه به اتفاقات اخیر، هر بیزینسمن و هر کسی که در ایران زندگی میکند، درگیر مسائل اقتصادی است. برنامهریزیهای زيادي در این زمینه انجام دادیم که چه کار میتوانیم کنیم و چطور میتوانیم با این بحرانهای ارزی مواجه شویم. قاعدتا کسبوکارها خیلی سخت شدهاند، قدرت خرید مردم پایین آمده است و بحرانها گاهی طاقتفرسا هستند. ولی چند وقت پیش کتابی را از دوستان خیلی خوبم آقای یاغچی و آقای ربانی دریافت کردم، به نام «چگونه شرایط بحرانی را مدیریت کنیم (و پیش از آن، شیوه دوری از بحران)» که نوشته آقای ایساک آدیزس و ترجمه آقای محمدحسین اکبرزاده است. این کتاب مانند آب خنکی بود که من بعد از عطش خیلی زیاد با آن مواجه شدم و میخواهم این تجربه را با شما به اشتراک بگذارم.
در ابتدای کتاب، یکسری جمله نوشته شده است که خودش را bold میکند، آن هم این است که «بحران ممکن است یک برکت واقعی برای هر فرد باشد، چون تمام بحرانها باعث پیشرفت میشوند؛ خلاقیت، مولد نگرانی و اضطراب است؛ درست همانطور که روز از شب تار متولد میشود، از بحران است که اختراعات، اکتشافات و استراتژیهای بزرگ پدید میآیند؛ کسی که بر بحران غلبه میکند، بر خودش غلبه کرده است، آن هم بدون اینکه مغلوب شود؛ کسی که شکستش در زمان بحران را سرزنش میکند، استعدادش را نادیده گرفته است و بیشتر از راه حلها، به مشکلات احترام میگذارد؛ بحران واقعی، بحران بیکفایتی است.»نقل قول دوم که از آلبرت اينشتین و خیلی جالب است، این است که: «بزرگترین اشتباه مردم و ملتها، تنبلی است که با آن تلاش میکنند برای رفع مشکلاتشان، راه حلهایی پیدا کنند؛ بدون بحران، چالشی وجود ندارد و زندگی بدون چالش، به روزمرگی و مرگ تدریجی تبدیل میشود؛ بدون بحران، شایستگی معنا ندارد؛ در موقع بحران است که میتوانیم بهترینِ خودمان را نشان دهیم، چون بدون بحران، وزش هر بادی، صرفا چیزی جز نوازش نیست؛ صحبت در مورد بحران، باعث گسترشیافتن آن میشود و در عین حال، سکوت در موردش هم چنین حالتی دارد؛ پس بیایید سخت کار کنیم؛ یک بار و برای همیشه این روحیه غمانگیزمان را کنار بگذاریم و بر چالشها غلبه کنیم.»
این کتاب همانطور که از ابتدا با جملات فوقالعادهای شروع میشود، زبان بسیار گویایی دارد (با تشکر از مترجم خوب و همچنین دوست عزیزم آقای یاغچی که ویرایش فوقالعادهای انجام دادند) و جملات بسیار خوب ترجمه شدهاند. در ابتدا بحران را تعریف کرده و به نظرم بهترین تعریفی را که میشده، ارائه داده و آن هم این است که «بحران، مشکلی است که به موقع به آن رسیدگی نشده است». اگر به یک مشکل کوچک، به موقع توجه نکنیم و زمان بگذرد، قطعا مدیریتکردنش سختتر خواهد شد و در نهایت به بحران تبدیل میشود.
در قسمتی از کتاب، موضوع بینظیری مطرح شده و آن، این است که در زبان چینی، کلمه مشکل و شانس یکی هستند؛ بنابراین شانس میتواند از دل بحران به وجود بیاید. اگر بتوانیم بحرانمان را حل کنیم، میتوانیم خودمان را تقویت کنیم و از کسانی که آن بحران را رد نکردهاند، جلو بیفتیم و مزیت پیدا کنیم. این موضوع با شرایط امروزمان هم خیلی صدق میکند؛ یعنی دوستانی که میتوانند به صورت حرفهای و با اقتدار، قدرت زیاد و درایت از این بحرانهای موجود در جامعه عبور كنند، قطعا میتوانند پیشی بگیرند و بالاترین مزیت رقابتی را نسبت به کسانی که نمیتوانند از مشکل عبور كنند و در آن میمانند و غر میزنند، پیدا کنند.من زمانی تیراندازی به بشقابپرندهها را امتحان ميکردم؛ هر چقدر زودتر بشقابپرنده را هدف بگیرید و بزنید، نست به زمانی که از شما دور میشود، راحتتر است. مشکل هم همینطور است؛ هر چقدر دیرتر عمل کنید، هر ثانیه بدتر میشود و میتواند به بحران تبدیل شود. هر چقدر هم که بحران بزرگتر باشد، شانسهای بزرگتری هم در آن وجود دارد، اگر بتوانیم از پس آن بربیاییم. اگر خداینکرده نتوانیم از پسش بربیاییم، این بحران میتواند ما را بکشد و این، خطرناک است.نکته دیگری که وجود دارد این است که فقط مردهها هیچ مشکل و بحرانی ندارند و در آرامش کامل به سر میبرند.
شاید نام آرامگاه برای جایی که اموات را دفن میکنند، بهترین کلمه باشد. بنابراین موجود زنده، همیشه مشکلات خودش را دارد و هر ثانیه باید با آنها مواجه شود. علت همه مشکلات هم، تغییر است. ما با تغییر داریم زندگی میکنیم؛ تغییر شرایط، تغییر امکانات، و این تغییر است که برای ما شانس ایجاد میکند. اگر تغییری نباشد، هیچ اتفاق خاصی نمیافتد و هیچ پیشرفتی صورت نمیگیرد. بنابراین تغییر همیشه مشکلات خودش را ایجاد میکند. به نکته فوقالعادهای در کتاب اشاره شده و آن هم این است که اگر مشکلاتی دارید، آرام باشید. شما در شرکت خوب و شرایط خوبی هستید، اگر فکر میکنید مشکلی ندارید، پس شاید بزرگترین مشکلتان این باشد که مشکلاتتان را تشخیص نمیدهید و اینکه مشکلاتتان را تشخیص نمیدهید، میتواند خداینکرده به بحرانهای بزرگی ختم شود. نویسنده کتاب تعریف میکند که وقتی برای سال نو میخواسته کارت تبریکی بفرستد، این متن را روی کارت مینویسد که «شاید در سال آینده، مشکلاتی بزرگتر از سال قبل داشته باشید» و در کارت، با حروف کوچک، این جمله به چشم میخورد که «با موفقیت میتوانید از پسش بربیایید». شاید ما هم مشکلات بزرگی داشته باشیم، ولی انشالله با همتی که داریم، میتوانیم از پس مشکلات بربیاییم.
تمثیل خوبی که در کتاب مطرح شده، این است که مشکلات مانند سایه هستند؛ اگر بخواهید از سایهتان فرار کنید، به سرعت دنبال شما حرکت میکند؛ ولی هر وقت به سمت سایهتان حرکت کنید، او از شما فرار میکند. پس یک لحظه بایستید و به قلب مشکل حمله و سعی کنید آن را به فرار وادار کنید. جوک بامزهای در کتاب مطرح میشود که «در یک سفر اکتشافی، دو نفر به آفریقا رفته بودند و یک شیر دنبالشان میکند؛ یک نفر میایستد و سعی میکند کفشهای دو پایش کند؛ نفر دوم به او میگوید تو که نمیتوانی با سرعت شیر فرار کنی، او به تو میرسد! نفر اول میگوید بله، از شیر که نمیتوانم سریعتر بدوم، ولی از تو میتوانم!». این مثال فوقالعادهای است؛ یعنی اگر در بحران سریع باشیم، میتوانیم از رقبایمان جلوتر بیفتیم و آن بحران میتواند رقبای ما را ببلعد. پس عکسالعمل سریع و درست میتواند خیلی راهگشا باشد. پس بحران برای مدیرعاملهای شرکتهای برتر، خوب است. آنهایی که به خوبی میتوانند از عهده تغییرات برآیند، در زمان بحران، رقبای ضعیفترشان را از دور خارج میکنند و بازار در اختیارشان قرار میگیرد.
فکر میکنم با شرایط فعلی، همانطور که گفته شد، بحرانهای خیلی زیادی مطرح میشود، ولی میتوانیم ریشه این بحرانها را شناسایی کنیم و از آنها درس بگیریم. الان که مشکلات ارزی وجود دارد، لزوم قیمتگذاری دقیق، داشتن سیستم بازگانی درست، سفارشگذاری درست، تولید درست، آموزش درست تیم فروش و در نهایت، سرویسدادن به مشتری مطرح میشود و هر چقدر بتوانیم سریعتر عمل کنیم، میتوانیم از رقبای خودمان پیشی بگیریم. به نظر من اتفاقات پیشرو، میتوانند شانسهای فوقالعادهای برای قشر جوان و کسانی که با تکنولوژی ارتباط دارند، در خود داشته باشند. میتوانیم خودمان را به خوبی نشان دهیم. به نظرم با تغییراتی که اتفاق میافتد، فرصتهای زیادی برای گروههای کوچکتر به وجود میآید؛ آنها انعطاف بيشتری دارند و میتوانند به مسیرشان برسند. بیایید نترسیم و بتوانیم حرکت کنیم. وقتی آمریکا، هیروشیما را بمباران کرد، ژاپن تقریبا به صفر رسید، ولی روحیه فوقالعاده همبستگی ایجاد شد و تلاش کردند تا کشورشان را بسازند؛ کشوری که 70 درصدش قابل سکونت و کشت نیست، از نظر اقتصادي رتبه دوم دنیا را به خود اختصاصا داده است. آلمان که در زمان جنگ جهانی دوم تقریبا نابود شده بود، امروز جزو پنج قدرت اول اقتصادی دنیاست. ما اینجا، باید به خودباوری برسیم. باید نگاه کنیم و ببینیم چطور میتوانیم عزت خودمان و کشورمان را حفظ کنیم و با یک وطنپرستی زیبا، کار فوقالعاده و عرق ملی بالا، این کار را انجام دهیم. پس بهتر است به جای ناامیدی و اینکه از سایه بحران فرار کنیم، همانطور که در کتاب هم عنوان شده است، به قلب بحران حمله کنیم و مطمئن باشیم که او از دست ما فرار خواهد کرد. ما کشوری هستیم که حداقل 75 درصد جمعیت کشور را جوانان زیر 35 سال تشکیل دادهاند، میانگین سنی ما هنوز زیر 30 سال است. این فرصتها، فرصتهای فوقالعادهای هستند. به جای اینکه از هم ایراد بگیریم و بذر ناامیدی بپاشیم، بهتر است باور کنیم بحران به وجود آمده است، چه خوشمان بیاید و چه بدمان، باید بتوانیم از پسش بربیاییم و از دل آن، فرصتها را بیرون بکشیم. ما میتوانیم، شک نکنید. فکر میکنم یکی از بهترین کتابهایی که میشود خواند، کتاب «چگونه شرایط بحرانی را مدیریت کنید» است. خواهشم این است که کتابهای دیگری را هم که در این زمينه هستند، مطالعه کنید. چند وقت پیش کتاب «راهکارهای یک زندگی فوقالعاده» را مطالعه ميکردم؛ آن هم کتاب بينظيري بود. با مطالعه و آموزش میتوانیم ابزار مناسب را به دست بیاوریم و با اعتمادبهنفس، کار تیمی و روحیه بالایی که میتوانیم داشته باشیم، این اتفاق را رقم بزنیم. با ناامیدی و ترس، هیچ اتفاقی نمیافتد، فقط باعث میشود که تصمیمی نگیریم و این تصمیمنگرفتن و ترس، بزرگتر از بحران است. امیدوارم بتوانیم این شرایط را به درستی درک و از آن عبور کنیم. برای همه هموطنان عزیزم آرزوی بهترینها را دارم.