
تبدیل-سرگرمی-به-کسب-و-کار
هیچ یک؛در سال 2010 لوری روسو تصمیم گرفت تا برای سارا و ملیسا برای کریسمس روسری حلقهای ببافد. پس از تمامکردن آن احساس کرد کاری خاص كرده است. لوری به سایت کارآفرینی گفت «آنچه به ذهنم آمد این بود که توانستم از یک روسری ایده بگیرم.» بنابراین او تعداد روسریهای حلقهای را بیشتر کرد و تقریبا بلافاصله دوستان و خانوادهاش به او سفارش دادند. به این ترتیب او طراح روسری حلقهای شد. این کار او دیگر جنبه سرگرمی نداشت، چون به کسبوکار او تبدیل شده بود. بعدها او با خود گفت چرا طراحی مشابهی اما با جنس حوله انجام ندهم؟ بنابراین او روسریهای حولهای را به طراحی خود اضافه کرد. لوری و دخترانش سعی کردند تا با این کار پول بیشتری دریافت کنند. ما با این سه زن درباره آنچه برای به دستآوردن این محصول از ایده تا واقعیت داشتیم و درباره فراز و نشیبهای راهاندازی یک کسبوکار صحبت کردیم.
Entrepreneur: به ما بگویید محصول شما چیست.
لوری آلیسون: محصول و طرح انحصاری ما یک روسری حلقهای، یک روسری شالی با یک روسری کلاهی است که سبک آنها هم کاربردی و هم راحتی هستند. پس از بازگشت از باشگاه در طول تعطیلات در سال 2016 من یک تجربه اتفاقی به دست آوردم. «چرا من از همین طرح استفاده نکنم اما با یک جنس حولهای و برای یک منظور کاملا متفاوت با عملکرد مشابهی که تا پیش از این داشت.»
در مورد چگونگی تبدیل این ایده به کسبوکار بگویید.
لوری: وقتی دختران دیگر، این مدل روسریهای دستباف را بر روی سر دختران من میدیدند از من میخواستند تا برای آنها نیز درست کنم. بافتن سرگرمی من است و یک کار دوستداشتنی است با اینکه زمان زیادی طول میکشد تا یک قسمت از آن بافته شود اما من به آن افتخار میکنم. بنابراین من تولیدم را برای مردم در جهت کسب درآمد شروع کردم.
زمانی که توانستید اولین محصول را تولید کنید چه احساسی داشتید؟
لوری: واو، بسیار مهیج و عصبیکننده بود. من نمیدانستم آنهایی را که درست کرده بودم چه کار کنم! قطعا همه دوستانم آنها را میخریدند اما بعد از آن چه؟ اولین بار که شخصی را در حال قدمزدن در شهر دیدم که روسری من را به سر کرده بود، این حس بهترین حس دنیا بود!
چگونه تقسیم کار میکنید؟
ملیسا: هنگامی که مادر من اولین بار این کسبوکار را راهاندازی کرد او به تصاویر خوب و باکیفیتی نیاز داشت. من و خواهرم همیشه مدلهای بدون دستمزد او بودهایم. سخت بود که به طور کامل درگیر این کار شوم اما خواستم تا صفحههای شبکههای مجازی را به بهترین شکلی که میتوانم مدیریت کنم.
سارا: من تمایل دارم تا بیشترین تولید محتوا را انجام دهم و سعی میکنم تا جایی که بتوانم در رویدادهای بسیاری با مادرم حضور داشته باشم. در پایان روز، هرچه که باید انجام شود از سوي یک نفر یا همه ما انجام خواهد شد. همه ما خانمهای باهوشی هستیم و میتوانیم تمام وظایف خود را مدیریت کنیم.سارا: من عاشق دیدن شادی مادرم در زمانی هستم که همه چیز خوب پیش میرود یا به یک پیشرفت خوب هرچند کوچک میرسیم. این چیزهای کوچک مثل جلسات تلفنی با هر سه ما یا چند خبر خوب در گفتوگوی گروهی ما بیشترین پاداش برای من هستند. همه ما در مورد آینده هیجان داریم و هر وقت مشکلی به وجود بیاید هر سه ما با یکدیگر کمک میکنیم آن را حل کنیم.
چگونه این خانواده پویا با یکدیگر کار میکنند؟
لوری: بزرگکردن دختران برای مادری تنها کار سختی بود اما مهمترین چیز برای من بزرگکردن آنها با یکپارچگی، مسئولیتپذیری و دلسوزی بود. گرچه کمسن و سال بودند اما الان بهترین دوستان من هستند. آنقدر که من عاشق کارکردن با آنها هستم در بعضی مواقع احساس میکنم آنها را خسته کردهام. کارآفرینبودن یک مسیر بسیار سخت است. گذشته از ساعتهای طولانی و کار سخت، از نظر احساسی، فرازها واقعا زیاد و ناامیدیها بسیار کم هستند. این برای من سخت بود تا در بزرگسالی یاد بگیرم و خیلی سخت بود که دخترانم این پایینرفتنها را ببینند اگرچه من میدانم که چاره دیگری وجود نداشت.
ملیسا: به منظور دستنکشیدن از کار، تماشای نزدیکترین اشخاص به شما، بالاترین شکل انگیزه با بزرگترین پاداش است. همچنین ما در زمانهای سخت یکدیگر را داریم.