
خواندن آثار داستایفسکی صبر و آمادگی ذهنی میطلبد. آثار او فقط داستان نیستند؛ سفری به اعماق روان انسان و کشمکشهای فلسفی هستند که هنوز پس از دو قرن، در جهان مدرن حرفی برای گفتن دارند.
به گزارش هیچ یک _ فئودور داستایفسکی یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ است که آثارش نه تنها شاهکارهایی در ادبیات روسی، بلکه گنجینههایی در ادبیات جهانی به شمار میآیند. مطالعه رمانهای او به دلیل درونمایههای پیچیده، شخصیتهای چندلایه و مضامین فلسفی عمیق، نیازمند درک پیشزمینههای فکری اوست است.
خواندن آثار داستایفسکی مانند ورود به دنیایی پیچیده است. او با موضوعاتی؛ چون «وجدان»، «گناه» و مفاهیم «آزادی» و «مسئولیت»، «ایمان» و «تردید مذهبی» و «تضاد میان فرد و جامعه» سر و کار دارد. از سوی تجربه او در زندگی زاویه جدیدی به داستانهایش بخشیده است. او پس از سالها سختی و تبعید در سیبری به «دورهای درخشان از خلاقیت» رسید و در آن چهار «رمان بزرگِ ادبیات روسی» و کل ادبیات جهان را نوشت.
اندیشه داستایفسکی
ویژگی فکری داستایفسکی «باور به پیچیدگی و تناقض در ماهیت انسان» بود. او اعتقاد داشت انسان موجودی است سراسر تضاد؛ همزمان میتواند عاشق و خشن، نیک و شرور، مؤمن و مردد باشد. در نگاه این نویسنده، انسانها قابل تقلیل به فرمولهای ساده اخلاقی یا عقلانی نبودند.
داستایفسکی درگیر پرسشهایی مثل آزادی اراده، وجود خدا، مسئولیت اخلاقی و معنای رنج بود. وی باور داشت بدون ایمان، انسان به پوچی و تباهی کشیده میشود؛ ولی در عین حال، ایمان برای انسان مدرن کار آسانی نیست و از میان تاریکی شک و رنج عبور میکند.
از نظر فلسفی، داستایفسکی پیشرو اگزیستانسیالیسم بود؛ یعنی اعتقاد داشت حقیقت انسان در تصمیمات فردی، در انتخاب بین خیر و شر و در مبارزه درونی او آشکار میشود، نه در قوانین اجتماعی یا نظریههای علمی.
به همین دلیل ویژگی مهم آثار داستایفسکی، «کاوش ژرف در روان انسان» است. او به عنوان نویسنده، شخصیتهایش را تا ژرفترین لایههای روحی دنبال میکند؛ جایی که تضادها، ترسها، امیدها و گناههای پنهان پدیدار میشوند.
زبان او پرتنش، هیجانی و پر از گفتوگوها و حتی درونگویی یا تکگوییهای طولانیِ فلسفی است. روایتهایش معمولاً فضایی تیره و تار دارند و در بستر فقر، بیماری، تبعید، زندان یا فروپاشی خانواده شکل میگیرند.
برخی منتقدان داستایفسکی را «استاد ترسیم بحرانهای وجودی» نام نهاده اند؛ بحرانهایی که در آن لحظهها انسان به همه چیز، حتی به خودش، شک میکند.
چگونه آثار داستایفسکی را بخوانیم؟
آهسته و دقیق بخوانید؛ چون رمانهای داستایفسکی بلند و پُرمغز هستند، بهتر است سرعت خواندن را کاهش دهید تا فرصت فکرکردن به مفاهیم فراهم شود. به قول یکی از منتقدان، «هرچه آهستهتر بخوانید، زمان بیشتری در جهان اثر خواهید ماند و بیشتر فرصت خواهید داشت درباره مضامین و دغدغههای آن بیندیشید». اگر کتابها را با سرعت میخوانید، اندکی وقت بگذارید و بخشهای مهم را دوباره مرور کنید.
نامها و شخصیتها را یادداشت کنید؛ در رمانهای داستایفسکی تعداد زیادی نام روسی (اغلب با چند شکل مختلف) بهکار رفته است. برای حفظ پیوستگی داستان میتوانید با خودتان تلفظ نامها را ساده کنید یا فهرستی از شخصیتها تهیه کنید. توصیه شده که «نامها را هرطور که مایلید تلفظ کنید، حتی تغییر دهید و ساده کنید»؛ مهم این است که در ذهن شما ماندگار شوند. ساختن «برگه یادداشت شخصیتها» یک پیشنهاد عمومی، برای مطالعه آثار نویسندگان روسی است.
به مطالعه عمق بدهید؛ در زمان خواندن چند خط یا پاراگراف مهم را یادداشت کرده یا نکتهبرداری کنید. داستایفسکی مسائل بزرگی مانند اخلاق، گناه و رستگاری، سرکوب درونی و انسانیت را مطرح میکند و این فرصتی برای تفکر شخصی است. در حاشیه کتاب یا دفترچهای بنویسید: چرا شخصیتها چنین فکر میکنند؟ آیا با آنها موافقید؟ به عبارتی، با اندیشیدن روی مضامین کتاب به مطالعهتان عمق بیشتری بدهید.
در داستان قدم بزنید؛ بهتر است از خواندن خلاصهها یا پیشداوری درباره اتفاقات داستان خودداری کنید، تا از کشف تدریجی داستان لذت ببرید.
پرسشهای باز مطرح کنید؛ در حین خواندن سعی کنید سوالاتی برای خود مطرح کنید که شما را به تأمل بیشتر وا دارد. مورتیمر آدلر، نویسنده نخستین کتاب درباره «چگونه کتاب بخوانیم؟» توصیه میکند درباره هر اثر چهار پرسش بنیادی را در نظر بگیریم: «چه گفته میشود؟ چگونه گفته میشود؟ آیا حقیقت دارد؟ در نهایت چه؟».
مونولوگهای طولانی را رد نکنید؛ داستایفسکی به تکگویی درونی و مکالمات طولانی علاقه دارد که گاهی چند صفحه را در برمیگیرد. این بندهای دنبالهدار و بیوقفه ممکن است در آغاز خواننده را خسته کنند اما نقطه قوت کار او محسوب میشوند. در برخورد با این ساختار، کلید کار صبر و انعطاف است؛ لحظاتی بایستید و با دقت به افکار شخصیتها گوش دهید و نگران طولانی بودن متن نباشید.
از کجا شروع کنیم؟
برای مطالعه آثار داستایوفسکی پیشنهاد میشود با آثار کوتاهتر و سادهتر آغاز کرده و بهتدریج به رمانهای پیچیدهتر و فلسفیتر او پرداخته شود.
شبهای روشن: داستانی کوتاه و عاشقانه دربارهٔ تنهایی و رؤیاپردازیهای یک مرد جوان در سنپترزبورگ. این اثر مقدمهای مناسب برای آشنایی با سبک نوشتاری و فضای احساسی آثار داستایوفسکی است.
یادداشتهای زیرزمینی: روایتی از یک مرد منزوی و ناهنجار که به نقد جامعه و انسان میپردازد. این اثر به عنوان یکی از نخستین نمونههای ادبیات اگزیستانسیالیستی (هستیشناختی) شناخته میشود.
جنایت و مکافات: رمانی دربارهٔ راسکولنیکوف، دانشجویی که مرتکب قتل و با عذاب وجدان و پیامدهای اخلاقی آن مواجه میشود. این اثر یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین آثار داستایوفسکی است.
قمارباز: روایتی نیمهخودزندگینامهای درباره اعتیاد به قمار و تأثیرات آن بر زندگی فردی و روابط انسانی. این رمان در مدت کوتاهی نوشته شد و بازتابی از تجربیات شخصی داستایوفسکی است.
ابله: داستان پرنس میشکین، مردی پاکدل و سادهلوح که در جامعهای پر از ریا و فساد قرار میگیرد. این اثر به بررسی تضاد بین معصومیت و فساد اجتماعی میپردازد.
شیاطین: رمانی سیاسی و فلسفی درباره گروهی از انقلابیون در روسیه قرن نوزدهم و پیامدهای ایدئولوژیهای افراطی. این اثر نقدی بر افراطگرایی و نیهیلیسم است.
برادران کارامازوف: آخرین و جامعترین اثر داستایوفسکی که به مسائل فلسفی، دینی، اخلاقی و روانشناختی میپردازد. داستان درباره سه برادر با دیدگاههای متفاوت و قتل پدرشان است. این رمان بهعنوان شاهکار داستایوفسکی شناخته میشود.
با این ترتیب، خواننده بهتدریج با سبک نوشتاری، مضامین فلسفی و پیچیدگیهای روانشناختی آثار داستایوفسکی آشنا میشود. این مسیر مطالعه به درک عمیقتر و لذتبخشتر از آثار این نویسنده بزرگ کمک میکند.
رویدادهای تاریخی اجتماعی زمان داستایفسکی
دوره زندگی داستایفسکی (۱۸۲۱ تا ۱۸۸۱) پر از رویدادهای بزرگ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در روسیه بود.
داستایفسکی در جوانی شاهد حکومت نیکلای اول بود. او در جوانی به دلیل عضویت در حلقه بحثهای سیاسی، موسوم به «حلقه پتراشفسکی»، دستگیر شد و حتی تا آستانه اعدام رفت، اما در آخر لحظه حکم تخفیف یافت و به چهار سال زندان در سیبری و چند سال خدمت اجباری در ارتش محکوم شد. در این سالها مواجهه مستقیم با سختترین واقعیتهای انسانی بود: جنایتکاران واقعی، گرسنگی، تحقیر و سرما.
برخی منتقدان میگویند در این دوران بود که ایمان مذهبی عمیقتری پیدا کرد و فهمید انسان، حتی در قعر فلاکت، باز هم میتواند کرامت و امید داشته باشد، به همین خاطر، در آثار بعدیاش مثل خاطرات «خانه مردگان» و «برادران کارامازوف»، تصویر انسانهای گناهکار اما قابل نجات، بسیار پررنگ شد.
انقلابهای اروپایی سال ۱۸۴۸ نیز در ذهن و اندیشه داستایفسکی اثر عمیقی داشت، هرچند آزادی خواهان در روسیه سرکوب شدند، ولی ایدههای سوسیالیسم، آزادی فردی و برابری وارد گفتوگوهای محافل روشنفکری زمان او شد.
آثار فلاسفه آلمانی (مثل هگل و شوپنهاور) و نویسندگان فرانسوی و انگلیسی بهشدت در محافل روشنفکری روسیه ترجمه و خوانده میشد. داستایفسکی چند سالی در فقر و با بیماری در اروپا زندگی کرد و با این افکار آشنا شد، ولی نسبت به بسیاری از آنها موضع انتقادی داشت. او معتقد بود همراه با افزایش نفوذ سرمایهداری، فردگرایی و بحرانهای اخلاقی نیز در غرب در حال گسترش اند، به همین دلیل، در نوشتههایش نوعی دعوت به بازگشت به «ریشههای معنوی روسی» دیده میشود.
اصلاحات اجتماعی دهه ۱۸۶۰ و لغو نظام رعیتی، آزادی دهقانان در سال ۱۸۶۱، امیدی برای تحول اجتماعی در زمان او بود اما در عمل، بسیاری دهقانان همچنان در فقر باقی ماندند و فقر، بیعدالتی و نابودی طبقات پایینتر، دغدغه اصلی رمانهای او شد.
در اواسط قرن نوزدهم، جریان نیهیلیسم با تاکید بر رد ارزشهای سنتی، از دین تا خانواده در روسیه قوت گرفت. داستایفسکی این پدیده را خطرناک میدانست و در رمانهایش بهویژه در «جنایت و مکافات» و «ابله» و «جنزدگان»، با آن مبارزه کرد.
فئودور داستایفسکی که بود؟
فئودور میخایلویچ داستایفسکی به عنوان فرزند دوم در ۱۱ نوامبر۱۸۲۱ در روسیه به دنیا آمد. پدرش پزشکی بود که در جوانی از کشور اوکراین به مسکو پایتخت روسیه مهاجرت کرده بود و همچنین مادرش دختر یکی از بازرگانان معروف مسکو بود.
او تا ۱۰ سالگی خود را در مسکو گذراند، سپس به همراه برادر بزرگترش در دانشگاه نظامی تحصیل کرد. داستایفسکی ۱۶ ساله بود که مادرش درگذشت و یک سال بعد نیز پدرش از دنیا رفت.
داستایفسکی در سال ۱۸۴۳ با درجه افسری از دانشکده نظامی فارغالتحصیل شد و شغلی در اداره مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. در این دوران داستایفسکی روی به قمار آورد و ارث پدری خود را در این راه از دست داد که خاطرات این دوران سبب نوشتن رمان «قمارباز» شد.
داستایفسکی در سال ۱۸۴۵ نخستین اثرش رمان «بیچارگان» را به قلم تحریر درآورد و خیلی زود به عنوان یک نویسنده بزرگ به جوامع هنری معرفی شد. او در همان سال سه رمان معروف خود یعنی «همزاد»، «آقای پروخارچین» و «زنِ صاحبخانه» را نوشت.
بعد از نوشتن چند رمان، داستایفسکی که وارد محفل روشنفکران روسیه شده بود، به جرم براندازی حکومت دستگیر شد. دادگاه نظامی روسیه برای فیودور داستایفسکی تقاضای حکم اعدام کرد اما مشمول تخفیف شد و حکم او به چهار سال زندان در سیبری و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت اما برای نشان دادن قدرت حکومت تزاری این زندانیان را در برابر جوخههای آتش نمایشی قرار دادند.
داستایفسکی در ۱۵ فوریه ۱۸۵۴ از زندان بیرون آمد تا دوره بعدی مجازاتش را در لباس سرباز عادی طی کند، به عنوان مأمور خدمت در گردان هفتم پیادهنظام سیبری به سمیپالاتینسک اعزام شد. در همین دوران با دختری به نام ماریا دیمیتریونا ازدواج کرد. وی بعد از آزادی در ۱۸۵۶ دو داستان «خواب عموجان» و «دهکده ستیپان چیکاوا» را نوشت. سپس در مجلهای که برادرش آن را مدیریت میکرد، به روزنامهنگاری مشغول شد. برادر داستایفسکی در سال ۱۸۶۳ درگذشت. چند ماه بعد همسرش نیز جان باخت، این مرگها سبب نگارش دو رمان معروف «خاطرات خانه اموات» و «آزردگان» شد.
داستایفسکی بعد از مرگ همسرش، یک دستیار به نام آنا را استخدام کرد تا در تندنویسی به وی کمک کند. با کمک آنا، توانست رمان «قمارباز» را تنها در ۲۱ روز بنویسد و پس از دورهای با یکدیگر ازدواج کردند. حاصل این ازدواج ۴ فرزند بود که یکی در سه ماهگی و یکی دیگر در سه سالگی درگذشت. بعد از این اتفاقات، داستایفسکی سفرهای اروپایی خود را آغاز کرده و به سوئیس، ایتالیا و آلمان سفر رفت.
او که اکنون یک نویسنده مشهور بود، نوشتن رمان «ابله» را شروع کرده و آن را در ژانویه سال ۱۸۶۹ در فلورانس ایتالیا به پایان رساند. سپس رمان «همیشه شوهر» را در پاییز همان سال در درسدن آلمان نوشت و در ژوئیه ۱۸۷۱ نوشتن «جنزدگان» را به پایان رساند. داستایفسکی بعد از مشهور شدن در محافل ادبی و در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجله کوچکِ «گراژ دانین» شد.
او رمان «جوان خام» را در زمستان ۱۸۷۵ نوشت که در طول سال ۱۸۷۵ در مجله «اوتچستیه زابیسکی» انتشار یافت. «دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده» را نیز طی سالهای ۱۸۷۶ به همین نام در روزنامه منتشر کرد. رمان «برادران کارامازوف» که در دو جلد منتشر شد، نه تنها مسیر ادبیات بلکه مسیر فسلفه را تغییر داد و روی افرادی همچون نیچه تأثیرگذار بود.
داستایفسکی در سال ۱۸۸۱ به دلیل بیماریهایی که از دوران زندان به آن مبتلا شده بود، درگذشت. او به هنگام مرگ شصت سال داشت. در مراسم دفن وی بیش از سه هزار شهروند روسی حضور داشتند.