
خلاصهای از کتاب مرزها را بشکن
هیچ یک،«مشکل این است که: ما معمولا بیش از حد به دنبال جمعآوری منابع مختلف هستیم و توانایی خود را برای استفاده بهینه از این منابع از یاد میبریم.»(مرزها را بشکن، ص 4)
اسکات سوننشاین، در کتاب «مرزها را بشکن» نشان میدهد از منابع اندکی که دارید، بیشتر از حد تصورتان میتوانید استفاده کنید و بر اين باور است كه این موضوع فقط فلسفهای برای کار و زندگی بهینه نیست؛ این موضوع هم یک ذهنیت است و هم مجموعهای از مهارتها.
کسی که چنین ذهنیتی دارد بیشتر مایل است آنچه دارد را قدر بداند و از آن بهترین استفاده را بکند، به جای اینکه مدام به دنبال پیداکردن و بهدستآوردن منابع جدید باشد. نویسنده کتاب با آوردن نمونههایی از پژوهشهاي علمی، هم در سطح زندگی شخصی و هم در سطح سازمانها، نشان میدهد که استفاده از منابع موجود به شکلهای جدید و غیرمتعارف مزایای زیادی دارد. بر خلاف آنچه بیشتر مردم تصور میکنند (که به خاطر وجود محدودیتها و برای جبران آنها به دنبال کسب منابع جدید هستند)، سوننشاین معتقد است وجود محدودیتها به ما انگیزه میدهد تا خلاقتر شویم و راههای جدیدی را برای استفاده از آنچه داریم، پیدا و مشکلات را از راههای خلاقانهتری حل کنیم.
مهندسی یا هنر دستی؟
«در رویکرد مهندسی، شخص به دنبال ابزار خاصی میگردد اما در دیدگاه هنر دستی، تمرکز بر این است که از ابزارهای موجود استفاده موثرتری کند، همچنین محدودیتهای امکانات موجود را بررسی و آزمايش کند.(مرزها را بشکن، ص 11)
نکته طلایی
سوننشاين از انسانشناس فرانسوی، كلود لوی استراوس، نقل قول کرده و میگوید: «مهندسان همیشه به دنبال ابزار ایدهآل برای کارشان هستند، در صورتی که افرادی که کار و هنر دستی انجام میدهند، تلاش میکنند از آنچه دارند بهترین استفاده را بکنند. مهندسها جعبه ابزاری با آخرین و بهروزترین ابزارهای کارشان دارند، در صورتی که کسانی که در کار هنر و صنایع دستی هستند، سعیشان بر این است که مشکلات را با هر آنچه دمدستشان است، حل کنند.»
یکی از مزایای عمده رویکرد هنر دستی این است که این سبک کار به ما آرامش بیشتری میدهد و میآموزد که از آنچه داریم، بیشترین بهره را ببریم. حالا مسئله این است که بهتر است برای حداقل بخشی از مشکلات و موضوعات زندگیمان، دیدگاه هنرهای دستی را انتخاب کنیم.
الماس اول
خطرات برنامهریزی
«برنامهریزی مفید است، اما فقط هنگامی که آینده قابل پیشبینی باشد، در صورتی که گاهی برنامهریزی میتواند ما را به بیراهه بکشاند. اگر به جای برنامهریزی زیاد، تمرکز خود را روی عملکردن بگذاریم و محیط اطراف خود را به دقت مشاهده کنیم، این مهارت را به دست میآوریم که با آنچه دوروبرمان موجود است، بدون برنامه قبلی و به صورت فیالبداهه، مشکلات خود را حل کنیم.»(مرزها را بشکن، ص 122)
سوننشاین درباره مزایای برنامهریزی و همچنین برخی از مضرات آن صحبت میکند؛ به خصوص درباره تمایل ما برای تکیه بر فرضیههایی که چندان هم قطعیت ندارند و اینکه طوری به آنها استناد میکنیم که انگار واقعی هستند. او ما را تشویق میکند تا بیشتر روی واقعیتهای حال حاضر تمرکز کنیم و براساس آنها دست به اقدام بزنیم، سپس اطلاعات واقعی را درباره عملکردمان جمعآوری کنیم و وقت و انرژی خود را بیهوده صرف پیشبینی و تصور آینده نکنیم. نویسنده همچنین تفاوت دو حالت ذهنی را توضیح میدهد. او افرادی را که بیشتر در وضعیت برنامهریزی (ارزیابی) هستند با افرادی مقایسه میکند که در وضعیت عملگرایی و اقدام به سر میبرند.در وضعیت اقدام، شخص بیشتر به دنبال کسب نتیجه است، در حالی که در وضعیت برنامهریزی دغدغه اصلی فرد گرفتن نتیجه «درست» است. ماندن بیش از حد در وضعیت برنامهریزی میتواند اقدام و عملگرایی را تضعیف کند و ما به جای اینکه روی «برنامه بینقص» تمرکز کنیم، باید به دنبال برنامهای باشیم که کافی باشد و اجازه دهد که کار ما انجام شود. پژوهشها نشان میدهد که میتوانیم با سوالاتی بسیار ساده وضعیت ذهنی خود را تغییر دهیم:
کاری را اسم ببرید که باید انجامش دهید و بگویید چقدر احتمال دارد که فردا آن را انجام دهید. سپس نمونههایی را بنویسید از زمانی که:
خودتان را با دیگران مقایسه کردید.
به خصوصیات منفی و مثبت خود فکر کردید.
از کار خودتان یا دیگران انتقاد کردید.
وقتی این جوابها را نوشتید، احساس خود را جمعبندی کنید- مثبت، منفی یا خنثی؟ احتمال انجام آن کار بیشتر شد یا کمتر؟
حالا درباره زمانی بنویسید که:
قاطعانه دست به عمل زدید.
یک پروژه را تمام کردید و با فاصله کمی از آن پروژه بعدی را شروع کردید.
تصمیم به انجام کاری گرفتید و برای شروع آن لحظهشماری کردید.
احساس خود را به طور خلاصه بنویسید- مثبت، منفی یا خنثی؟ آیا احتمال اینکه دست به عمل بزنید بیشتر شد یا کمتر؟
در حالت ایدهآل این طور است که بعد از پرسیدن دسته دوم سوالات، احتمال انجام کار برای شما بالاتر میرود.
اگر اهل اهمالکاری یا کمالگرایی هستید، تا چند هفته مرتب از خودتان دسته دوم سوالات را بپرسید و جواب آنها را جایی مقابل چشمتان نگه دارید، سپس یک اقدام کوچک به سمت هدف موردنظر خود انجام دهید؛ چه برای آن آماده باشید، چه نباشید.
الماس دوم
مقتصد هستید یا ناخنخشک؟
«افراد مقتصد از پساندازکردن لذت میبرند در حالی که ناخنخشکها هنگام خرجکردن عذاب میکشند.»(مرزها را بشکن، ص 176)
افراد مقتصد نسبت به ناخنخشکها عکسالعملهای احساسی بسیار متفاوتی نشان میدهند. به جای اینکه از خودمان بپرسیم ارزانترین راه برای انجام این کار کدام است؟ سوال بهتر میتواند این باشد که: «چطور میتوانم پولم را عاقلانه خرج کنم و در مقابل آنچه میخرم، ارزش بیشتری دریافت کنم؟»سوال دیگری که برای تصمیمگیری و همینطور برای شناخت خود میتوانیم از خودمان بپرسیم این است: «بله، میدانم که این محصول را میخواهم، اما آیا واقعا به آن نیاز دارم؟ چه چیز دیگری دارم که میتوانم از آن استفاده بهتری بکنم؟»یک سوال سختتر اما ارزشمندتر این است: «الان پولم را برای چه چیزی خرج نمیکنم که اگر این کار را بکنم، جلوی خرجهای بیشتری در آینده گرفته خواهد شد؟» معمولا یک نمونه رایج این موضوع مراجعه به پزشک برای چکآپ است که اگر به موقع انجام دهیم، نهتنها جلوی مشکلات بیشتر، بلکه هزینههای چندبرابری را خواهیم گرفت.پیام اصلی این کتاب این است: چه میخواهید زندگی بهتری داشته باشید و چه در کسبوکارتان رشد چشمگیری را تجربه کنید، در هر صورت یک شرط حیاتی را باید رعایت کنید: باید دست به عمل بزنید. در این کتاب، تمرینات زیادی داده شدهاند تا ماهیچههای اراده و عملگرایی را در خود تقویت کنید.